یاس نبی

وبلاگی جامع درباره حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

یاس نبی

وبلاگی جامع درباره حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

"یاس کبود"جزوات پاسخ به شبهات فاطمیه

"یاس کبود"جزوات پاسخ به شبهات فاطمیه




بسم الله الرحمن الرحیم سلام




بازدیدکننده گان عزیزبا توجه به تبلیغات ضد شیعه وهابیت و همجنین شبه افکنی این فرقه ضاله میتوانند پس از دانلود جزوات را چاپ و در مراسم های و هیئات مذهبی که در ایام سوگواری مادرمان حضرت زهرا پخش و در اختیار شیعیان فاطمی قرار دهند



دانلود

منبع

پاسخ به تمام شبهاتی که در فاطمیه وجود دارد

زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند.

به گزارش ویزه نامه نوروزی مشرق، نوروز امسال همزمان شده است با شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه (س)، ایام فاطمیه از امروز شروع شده است. با همه احترامی که برای آن حضرت هست اما بازهم کوردلانی سعی بر آن داشته اند که شک و شبهاتی را به دل مسلمین بیندازند و آن ها را نسبت به آن بانوی بزرگوار بدبین و دودل کنند اما همه این شبهات مانند دسیسه های قدیمی نقش بر آب شده و امروز مهمترین آن ها را با هم مرور می کنیم:

با وجود علی (ع) در درون منزل،‌ چرا خود امام علی (ع) براى بازکردن در نرفت؟

***  آن چه که از برخى از روایات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک در ورودى منزل نشسته بود و با دیدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.

مرحوم عیاشى در تفسیر، شیخ مفید در الإختصاص و... نوشته‌اند:

عمر گفت: برخیزید تا پیش او (علی) برویم، پس ابوبکر، عمر، عثمان،‌ خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة،‌ ابوعبید جراح، سالم مولى ابوحذیفة، قنفذ و من به همراه او راه افتادیم، چون نزدیک خانه رسیدیم، فاطمه آنان را دید و لذا در را بست و شک نداشت که بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شکست، سپس وارد خانه شدند و علی را بیرون آوردند در حالى که به خاطر این پیروزى الله اکبر مى‌گفتند.

*** حضرت صدیقه شکى نداشت که جمعیت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است که بدون اجازه وارد خانه کسى نشوید:

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ بُیُوتِکُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.
و از طرفى خانه انبیاء احترام ویژه‏اى دارد که کسى حق ورود بدون اجازه ندارد:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُیُوتَ النَّبِىِ‏ّ إِلا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ. الأحزاب /53.
اى افرادى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏هاى پیامبر داخل نشوید مگر به شما داده شود.

***
شکى نیست که خانه حضرت صدیقه طاهره خانه پیغمبر محسوب مى‏شود همانطورى که در تفاسیر متعدد اهل سنت ذیل آیه شریفه:

فِى بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ‏و یُسَبِّحُ لَهُ‏و فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ. النور/36.

در خانه‏ هایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت‏] آن‌ها رفعت یابد و نامش در آن‌ها یاد شود. در آن [خانه‏] ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مى‏کنند.

*** افزون بر این تصور این بود که با توجه به موقعیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و احترام رسول اکرم‏ صلى الله علیه وآله مردم با دیدن حضرت صدیقه خجالت بکشند و متعرض نشوند همچنان که عدّه‏اى با شنیدن صداى حضرت صدیقه برگشتند.

***نتیجه

اولاً: صدیقه شهیده، پشت در نرفت؛ بلکه جلوى در ایستاده بود که با دیدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله علیها پشت در نرفته بودد تا این اشکال پیش بیاید؛

ثانیاً: حتى اگر این مطلب صحت نیز داشته باشد و حضرت پشت در رفته باشد، به دلیل این که عین همین قضیه براى رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور داده‌اند که در را باز نمایند، این اشکال دفع مى‌شود.

چرا بنی هاشم و انصار امام علی(ع) از حضرت دفاع نکردند؟

امیر مؤمنان علیه السلام دفاع نکردن صحابه (اعم از بنى هاشم و صحابه و انصار را ) از اهل بیت و علت آن را در بعضى خطبه‌هاى خویش بیان کرده که به بعضى از آن‌ها اشاره مى‌کنیم:

*** استغاثه علی علیه السلام به درگاه حق:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَأَکْفَئُوا إِنَائِی وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی‏ فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّة....

خدایا براى پیروزى بر قریش و یارانشان از تو کمک مى‌خواهم که پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند و همگى براى مبارزه با من در حقى که از همه آنان سزاوارترم،‌‌ متحد گردیدند و گفتند: حق را اگر توانى بگیر، و یا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر. به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاورى دارم،‌ و نه کسى که از من دفاع و حمایت مى‌کند، جز خانواده‌ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد.

نهج البلاغه، خطبه 217.

*** تظلّم ودادخواهی علی علیه السلام:

روى کثیر من المحدثین انه عقیب یوم السقیفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حیث ساموه الحضور والبیعة وانه قال وهو یشیر الى القبر (یا بن ام إن القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لى الیوم واحمزتاه ولا حمزة لى الیوم.

بسیارى از روایت کنندگان نقل کرده‌اند که او ( حضرت علی علیه السلام) پس از ماجراى سقیفه اظهار ناراحتى کرد و حق خود را خواسته و کمک طلبید و فریاد کشید؛ زیرا در نزد وى حاضر نشدند و بیعت نکردند. و او در حالیکه رو به سوى قبر رسول خدا کرده بود گفت:" اى فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود که مرا بکشند" و فرمود: واى جعفر من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه؛ من امروز حمزه ندارم!!!.

*** جواب طبق مبناى اهل سنت: بنی هاشم و انصار از فرمان رسول خدا اطاعت کردند

اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت خلفا روایاتی را در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند که طبق آن‌ها رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب و یاران خود دستور داده است که از خلفای بعد از آن‌ها اطاعت نمایند ؛ هر چند که می‌دانند ، آن‌ها سنت رسول خدا را اجرا نمی‌کنند ، مال و اموال مردم را غارت می‌کنند و به جای هدایت مردم به سوی خداوند آن‌ها را به سوی ضلالت و گمراهی سوق می‌دهند.

هرچند که ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم؛ اما از آن‌جایی که این روایات در  صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت آمده است، از باب جدال احسن و قاعده الزام خصم ، به آن‌ها تمسک کرده و می‌گوییم : بنی هاشم و انصار و باقی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با این که می‌دانستند ابوبکر ، عمر و ... غاصب خلافت  هستند ، سنت رسول خدا را اجرا نمی‌کنند ، اموال مردم (از جمله فدک و ...) را غارت می‌کنند و ... با این حال به فرمان رسول خدا گوش دادند و به خاطر مصالحی از قیام علیه آن‌ها خودداری کردند .

آیا خانه های مدینه درب های چوبی داشتند؟

یکى از شبهاتى که اخیراً برخى از وهابی‌ها آن را با مانور فراوان و سر وصداى زیاد مطرح کرده‌اند شبه نبود درب یا سقف در خانه های مدینه گذشته است. اما با بررسى روایات موجود در کتاب‌هاى شیعه و سنى این نتیجه به دست مى‌آید، که در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله خانه‌هاى مدینه داراى درهاى چوبى بوده است.

*** علامه سید جعفر مرتضى در پاسخ این روایت مى‌گوید:

فأمیر المؤمنین إذن یصف حالة الفقر المدقع الذی کان یعانی منه أهل البیت ( علیهم السلام )، ویذکر إیثار رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) حتى أهل النعم والأموال بما یتوفر لدیه منها، مع ملاحظة: أن أبواب أهل البیت ( علیهم السلام ) بیوتهم کانت من جرید النخل الذی هو أصل السعفة بعد جرد الخوص عنها، أما غیرهم ( علیهم السلام ) فکان لبیوتهم ستائر، وکانت أبوابها من غیر جرید النخل أیضا، ومنها الأخشاب لا مجرد ستائر ومسوح کما یدعون.


علی علیه السلام از فقر ناراحت کننده‌اى که خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم با آن دست و پنجه نرم مى‌کردند سخن مى‌گوید و از بذل و بخشش رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از اموال و نعمت‌هاى که نزدش جمع شده بود یاد مى‌کند،‌ با این که دَرِ خانه‌هاى اهل بیت از چوب خرما؛ پس از پاک کردن از شاخ و برگش بود؛ ولى دیگران دَرِ خانه‌هایشان از غیر چوب خرما بود و افزون برآن بر درهایشان پرده نیز آویزان کرده بودند.

*** خداوند در قرآن کریم به صحابه و دیگر مسلمانان اجازه مى‌دهد که از خانه‌هایى که کلید آن در اختیار آنان هست ، غذا بخورند . بى‌تردید خانه‌اى که در چوبى و یا آهنى نداشته باشد، داشتن کلید براى آن بى‌معنا خواهد بود:

لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَلا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ ... أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ أَشْتاتاً. (النور / 61 .)

بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهى نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهى نیست که از خانه‏هاى خودتان [بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخورید و همچنین خانه‏هاى پدرانتان ... یا خانه‏اى که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه‏هاى دوستانتان، بر شما گناهى نیست که به طور دسته‏جمعى یا جداگانه غذا بخورید .

*** استدلال به روایت و فرمایش علی علیه السلام: « لا سُقُوفَ لِبُیُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ» اهل سنت را به مقصودشان نمى‌رساند؛ زیرا: اولاً: طراح شبهه سخن علی علیه السلام را ناقص نقل کرده است؛ به گونه‌اى که خواننده احساس مى‌کند که اهل بیت علیهم السلام منزل مسکونى به شکل متعارف نداشته‌اند؛ چون خانه‌اى که نه سقف دارد و نه دَر و نه دیوار، قابل تصور نیست؛ در حالى که متن حدیث چنین است: نحن اهل بیت محمد (ص) لا سقوف لبیوتنا ولا أبواب ولا ستور ( در نقل شیخ مفید، ستور به معناى دیوار آمده است) الا الجرائد وما اشبهها.

جمله پایانى این حدیث گویاى استفاده از چوب حاصل شده از برگه‌هاى درخت خرما است؛ چون جریده به معناى چوب باقى مانده پس از تراشیدن اضافات آن است که با بستن آن چوبها کنار یکدیگر براى پوشش و دیوار کشى و در ورودى و غیر آن استفاده مى‌شده است؛ بنابراین از این روایت و روایات دیگر استفاده مى‌شود که خانه اهل بیت علیهم السلام از جمله خانه فاطمه زهرا و علی علیهما السلام مانند خانه‌هاى افراد دیگر داراى در ورودى بوده است که باز و بسته مى‌شده و از استحکام مخصوصى هم برخوردار بوده است.

آیا خانه حضرت فاطمه (س) برای تهدید به آتش زدن شده است؟

طبق نقل طبرى و ابن أبى شیبه، عمر قسم مى‌خورد که اگر اجتماع کنندگان در خانه امیرمؤمنان علیه السلام براى بیعت با ابوبکر بیرون نیایند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید و حضرت زهرا سلام الله علیها نیز سخن عمر را براى امیرمؤمنان علیه السلام و زبیر یادآور شده و به خداوند سوگند مى‌خورد که عمر به قسم خود وفا خواهد کرد:

وَایْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلیْهِمُ الْبَیتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیَحْرِقَنَّ عَلَیکُمُ الْبَیْتَ، وَایْمُ اللَّهِ لَیُمْضِیَنَّ مَا حَلَفَ عَلَیْهِ.

به خدا سوگند، گردآمدن این افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد. هنگامى که عمر رفت، علی (ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به علی و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى‌دهد!.

و از طرف دیگر این مطلب قطعى است که امیرمؤمنان علیه السلام به تهدید‌هاى عمر توجهى نکرد و حاضر به بیعت نشد.

محمد بن اسماعیل بخارى مى‌نویسد:

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَکْرٍ فِى ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ، صلى الله علیه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُر.

حضرت فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمود، با وى قهر کرد و با او سخنى نگفت تا از دنیا رفت، آن حضرت پس از پیامبر (ص) شش ماه زندگى کرد... و علی (ع) در این شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.

بنابراین سوگند عمر که اگر بیعت نکنید خانه را به آتش خواهم کشید موضوعى قطعى و یقینى است و از طرفى امیرمؤمنان علیه السلام براى بیعت حاضر نشد؛ پس عمر تهدید خود را عملى کرده و خانه را به آتش کشیده است.

شاهد دیگر این مطلب، روایتى است که بلاذرى در همین باره نقل مى‌کند:

فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطاب! أتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم.

چون علی علیه السلام با ابوبکر بیعت نکرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (علیها السلام) رفت. فاطمه (علیها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تو مى‌خواهى خانه مرا آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى!.

مسعودى شافعى در کتاب اثبات الوصیه تصریح مى‌کند که عمر خانه را به آتش کشیده است:

فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه کرهاً وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

... پس قصد خانه علی کردند و بر او هجوم آوردند و خانه‌اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند، سرور زنان ( فاطمه(س) ) را بین دیوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن به شهادت رسید.


آیا فاطمه (س) از شیخین راضی شد و سپس از دنیا برفت؟

عدم رضایت صدیقه شهیده سلام الله علیها از شیخین، اصل و اساس مشروعیت خلافت آن‌ها را زیر سؤال مى‌برد؛ چرا که ثابت مى‌کند تنها یادگار رسول خدا، برترین بانوى دو عالم،‌ سیده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبکر و عمر مخالف و از دست آن‌ها ناراضى و خشمگین بوده است و طبق روایات صحیح السندى که در صحیح‌ترین کتاب‌هاى اهل سنت آمده است، رضایت فاطمه رضایت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.

از این رو عالمان اهل سنت دست به کار شده و روایتى را جعل کرده‌اند تا ثابت کنند که شیخین پس از آن که دختر رسول خدا را به خشم آوردند، در واپسین روزهاى زندگى آن حضرت به عیادت ایشان رفته و از او درخواست رضایت کردند و فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز از آن‌ها راضى شد.!

*** سند روایت مرسل است؛ چرا که شعبى از تابعین است و خود شاهد ماجرا نبوده و این روایت همان اشکالى را دارد که اهل سنت به روایت بلاذرى و طبرى مى‌کردند.

*** بر فرض این که مرسلات تابعى مورد قبول باشد، باز هم نمى‌توان روایت شعبى را پذیرفت؛ زیرا شعبى از دشمنان امیرمؤمنان علیه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مى‌نویسند:

عن مجالد عن الشعبی قال: قدمنا على الحجاج البصرة، وقدم علیه قراء من المدینة من أبناء المهاجرین والأنصار، فیهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه... وجعل الحجاج یذاکرهم ویسألهم إذ ذکر علی بن أبی طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره....

در شهر بصره همراه عده‌اى بر حجاج وارد شدیم گروهى از قاریان مدینه از فرزندان مهاجر و انصار که ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نیز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود یادى از علی بن ابوطالب کرد و از او بدگویى نمود و ما نیز به خاطر رضایت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علی بدگویى کردیم ....

*** غضب فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر از آفتاب روشن تر و غیر قابل انکار است. بخارى در صحیح‌ترین کتاب اهل سنت از تداوم غضب و قهر فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر، سخن گفته است.

در کتاب أبواب الخمس، مى‌نویسد:

فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّیَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا از ابوبکر ناراحت و از وى روى گردان شد و این ناراحتى ادامه داشت تا از دنیا رفت.

چرا حضرت فاطمه (س) را شبانه دفن کردند؟چرا قبر فاطمه(س) پنهان است؟

دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خلیفه، قبر پنهان، اسرارى است که در درون خود پیام‌ها دارند. درست است که فاطمه این چنین خواست و این گونه وصیت کرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است که زهرا سلام الله علیها وصیت تاریخی‌اش را با این در خواست‌ها به پایان مى‌برد؟!!

مگر نه این است که خشم و ناراحتی‌اش را نسبت به دشمنانش اظهار مى‌کند و در واقع چندین پرسش را در برابر نگاههاى تیز بین مورخان و آیندگان مى‌گذارد تا به پرسند: چرا قبر فاطمه پنهان است؟ و چرا دختر پیامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا علی علیه السلام بدون اطلاع ابوبکر و عمر بر وى نماز خواند؟ چرا قبر فاطمه پنهان است؟

آری، فاطمه وصیت کرد که او را شبانه دفن نموده و هیچ یک از کسانى را که بر وى ستم کرده‌اند، خبر نکنند، و این بهترین سند براى شیعه است تا ثابت کنند که صدیقه شهیده مظلوم از دنیا رفته و از افرادى که بر وى ستم کرده‌اند، هرگز راضى نشده است.

روایات فراوانى در کتاب‌هاى شیعه و سنى بر این مطلب دلالت دارد که به اختصار چند روایت را ذکر مى‌کنیم:

*** مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مى‌نویسد:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏].

علی بن ابوحمزه از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله علیها وصیت کرده بود تا در شب وى را دفن کنند تا ابوبکر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.

*** مرحوم صاحب مدارک رضوان الله تعالى علیه مى‌گوید:

 إنّ سبب خفاء قبرها ( علیها السلام ) ما رواه المخالف والمؤالف من أنها ( علیها السلام ) أوصت إلى أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) أن یدفنها لیلا لئلا یصلی علیها من آذاها ومنعها میراثها من أبیها ( صلى الله علیه وآله وسلم ).

علت مخفى بودن محل دفن فاطمه سلام الله علیها آن گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند بر وى نماز نخوانند.

*** محمد بن اسماعیل بخارى مى‌نویسد:

وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلى الله علیه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِیٌّ لَیْلًا ولم یُؤْذِنْ بها أَبَا بَکْرٍ وَصَلَّى علیها.

فاطمه زهرا سلام الله علیها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى که از دنیا رفت، شوهرش علی علیه السلام او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را با خبر نساخت.

*** عبد الرزاق صنعانى مى‌نویسد:

عن بن جریج وعمرو بن دینار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبی صلى الله علیه وسلم دفنت باللیل قال فرَّ بِهَا علی من أبی بکر أن یصلی علیها کان بینهما شیء.

فاطمه دختر پیامبر شانه به خاک سپرده شد، تا ابوبکر بر وى نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود.

و در ادامه نیز مى‌گوید:

عبد الرزاق عن بن عیینة عن عمرو بن دینار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلک

از حسن بن محمد بن نیز همانند این روایت نقل شده است؛ مگر این که در این روایت قید شده است که خود فاطمه این چنین وصیت کرده بود.

پاسخ به مهم‎ترین شبهات وهابیون درباره فاطمیه و شهادت حضرت زهرا(س) از آقای حسینی قزوینی

پاسخ به مهم‎ترین شبهات وهابیون درباره فاطمیه و شهادت حضرت زهرا(س) از آقای حسینی قزوینی

شبهه اول ؛ شأن صدور حدیث "فاطمة بضعة منی"
وهابی ها شبهه ای ساخته اند مبنی بر اینکه حدیث "فاطمة بضعة منی" در مذمت حضرت علی(ع) از پیامبر صادر نقل شده است!
در کتاب "صحیح بخاری" حدیث 3110 آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمة بضعة منی» یعنی: «فاطمه پاره تن من است». سپس به نقل از «مسور بن مخرمه» حدیثی جعلی نوشته است که: علی(ع) می‎خواست «جُوِیریه» دختر ابوجهل را خواستگاری کند و به اصطلاع عامیانه بر سر حضرت زهرا(س) هوو بیاورد که پیامبر(ص) این سخن را فرموده ‎اند و منظورشان این بود که: یا علی اگر بخواهی با دختر ابوجهل ازدواج کنی باید دختر مرا طلاق بدهی!!!
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) طبق شهادت علمای رجال ـ مثل «ابن حجر» در جلد 6 کتاب "العصابة" ، ص 94 ـ «مسور بن مخرمه» در سال دوم هجرت تازه به دنیا آمده بود. بنابراین ـ همانگونه که «ابوعلم» از علمای بزرگ دانشگاه الازهر نیز در ص 170 کتاب "فاطمة الزهراء" نوشته است ـ روایت جعلی خواستگاری علی(ع) از جویریه در سال دوم هجرت بوده است. پس در آن زمان یا «مسور» متولد نشده بود یا در قنداق بوده است!
ثانیاً) «جُوِیریة» تا سال هشتم هجرت کافر بود و ازدواج با کافر حرام است.
ثالثاً) این دختر تا زمان حیات پیامبر(ص) ـ سال دهم هجرت ـ اصلا به مدینه نیامد تا این اتفاقات رخ دهد.

شبهه دوم ؛ افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
علمای وهابی جدیداً سخن مضحکی بر زبان می‏ آورند که :شهادت حضرت زهرا(س) از سال 1374 شمسی به تقویم ها اضافه شده است و تا قبل از آن این مسأله وجود نداشته است.
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) «ابن تیمیه» رهبر وهابی‎ها ـ یا بهتر است بگوییم خدا و پیغمبر وهابی‎ها(!) ـ در کتاب جلد 4 کتاب "منهاج السنة" ص 220 نوشته است که: "کبس بیت فاطمه(س)" یعنی: «عوامل خلیفه وقت به زور وارد خانه فاطمه(س) شدند».
ثانیاً) «جوینی» استاد «ذهبی»، در کتاب "فرائد السمطین" آورده است که پیامبر(ص) فرموداند: بعد از من می‎بینم که دخترم "مغمومة مغصوبة مقتولة" خواهد شد.
ثالثاً) «مرحوم کلینی» از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: مادرمان فاطمه زهرا(س) شهیده است.
رابعاً) «شهرستانی» در جلد اول کتاب "الملل والنحل" ص 67 از «نظّام» نقل می کند که خلیفه دوم با لگد به شکم حضرت زهرا(س) زد و جنین او را سقط کرد.
خامساً) موضوع بالا را «ابن حجر» در "میزان الاعتدال" و "لسان المیزان" نیز نوشته است.

شبهه سوم ؛ چرا علی(ع) در منزل را باز نکرد؟
شبهه دیگری مطرح می کنند مبنی بر اینکه: اگر حضرت علی(ع) در خانه حاضر بود چرا حضرت زهرا(س) در منزل را باز کرد تا آن حادثه اتفاق افتد در حالی که باز کردن در توسط زن در صورت حاضر بودن مرد در منزل، خلاف غیرت مردان خصوصا مردان عرب است.
پاسخ:
اولاً) «ابن عساکر» در جلد 42 کتاب "تاریخ دمشق" ص 470 آورده است که: پیامبر(ص) در خانه نشسته بود که در زدند و ایشان به ام سلمه گفتند: «یا ام السلمه قومی فافتحی له» یعنی: «ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن».
ثانیاً) در جلد 44 همین کتاب صفحه 35 آمده است که: عمر بن خطاب آمد و دق الباب کرد، پیغمبر خانه بود ولی به حضرت خدیجه(س) فرمود: «افتحی یا خدیجة» یعنی: «ای خدیجه در را باز کن».
ثالثاً) در جلد اول کتاب "احتجاج طبرسی" ص 292 آمده است که: روزی پیامبر(ص) در خانه نشسته بودند که امیرالمؤمنین علی(ع) در زدند و پیامبر(ص) به عایشه فرمود که: «افتحی له الباب» یعنی: «در را برای او (علی) باز کن». حال آیا علمای وهابی غیرتمندتر از پیامبرند؟!
رابعاً) طبق آنچه ابن تیمیه در کتاب "منهاج السنة" نوشته است، کسی در منزل را باز نکرد؛ بلکه مهاجمان به زور وارد خانه حضرت(س) شدند.
خامساً) قرآن کریم در آیه 27 سوره نور می‎فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا" یعنی بدون اجازه به خانه کسی وارد نشوید". و در جای دیگر می‎فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم". از سوی دیگر «سیوطی» در جلد 5 کتاب "الدر المنثور" ص 50 نوشته است که: "خانه زهرا خانه نبوت است". بنابراین حضرت زهرا(ع) و مولا علی(ع) بر این باور بودند که مهاجمان حریم خانه نبوت و لااقل حرمت خانه مؤمنان را حفظ می‎کنند نه اینکه بی توجه به دستور خدا و رسول، در خانه اهل‎بیت پیامبر را آتش زده و به زور وارد خانه می‎شوند.

شبهه چهارم ؛ اصلاً خانه های مدینه در نداشتند؟!
شبهه دیگری مطرح می کنند که: اصلاً خانه‎های آن زمان مدینه در نداشتند و فقط یک پرده یا حصیر در منزل بود! آنها این شبهه را طرح کردند تا جریان پشت در ماندن حضرت زهرا(س) تکذیب شود.
اما پاسخ:
اولاً) قرآن کریم در سوره نور می‎فرماید: «ولا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوتِ آبَائِکُم أَو بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُم أَو بُیُوتِ إِخوَانِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُم أَو بُیُوتِ أَعمامِکُم أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخوالِکُم أَوْ بُیُوتِ خَالاتِکُمْ أَوْمَا مَلَکتُم مَّفَاتِحَهُ أَو صَدِیقِکُم لَیسَ عَلَیْکُم جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا» یعنی «شما در بعضی خانه ها ـ مانند خانه عمو، دایی، عمه، خاله و همچنین کسانی که مفتاح و کلید منزل خود را به شما می‎دهند ـ می توانید بدون اجازه غذا بخورید». حال اگر خانه، در و قفل نداشته باشد کلید معنا دارد؟ آیا روی حصیر و پرده کلید می‎زدند؟ یا اینکه نعوذ بالله قرآن در این موضوع اشتباه کرده است؟! باید گفت که طراحان این شبهات متاسفانه با قرآن هم آشنا نیستند.
ثانیاً) در کتاب "صحیح مسلم" ـ که معتبرترین کتاب اهل سنت پس از قرآن است ـ در جلد 6 صفحه 105 حدیث 5136 آمده است که پیغمبر اکرم(ص) دستور داده بودند که: «شب‎ها درها را ببندید». آیا حصیر و پرده را می‎بندند؟! آیا به پرده می گویند در؟!
ثالثاً) «بخاری» در جلد اول کتاب "الادب المفرد" صفحه 272 نوشته است که: «روای می گوید سوال کردم که: درِ خانه عایشه دو لنگه بوده یا یک لنگه؟ و از چه جنسی بود؟ پاسخ می‎گیرد که: یک لنگه و از جنس چوب درخت ساج بوده است». حال چطور خانه عایشه در داشته آن هم از نوع درخت ساج؛ ولی خانه حضرت زهرا(س) که دختر پیغمبر و با آن همه اوصاف بوده در نداشته است؟!

بن بست وهابیت در موضوع شهادت حضرت زهرا(س)
مناظره ‎ای در "دبی" امارات با یکی از شیوخ بزرگ وهابی داشتم. صحیح بخاری را به وی نشان دادم و پرسیدم این روایت را قبول دارید که پیامبر(ص) فرموده فاطمه(س) پاره تن من است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده؟ پاسخ داد قبول دارم. گفتم این را نیز قبول داری که فاطمه(س) از شیخین غضبناک شد؟ گفت: نه این دروغ است و شیعه ها آن را درست کرده اند. کتاب صحیح بخاری را باز کردم و این حدیث را به او نشان دادم. نوشته پشت جلد کتاب را نگاه کرد و گفت: این کتاب در بیروت چاپ شده و من آن را قبول ندارم، کتابی بیاور که در عربستان سعودی چاپ شده باشد! گفتم: چاپخانه این کتاب، شیعی نیست. ضمنا در لبنان اکثراً غیرشیعه هستند و اگر روایتی در کتابشان حتی جابجا شود، چاپخانه را به آتش می ‎کشند چه برسد به اینکه روایتی به دروغ چاپ شود!
سپس روایاتی از کتب «شهرستانی» و «ابن قتیبه دینوری» مبنی بر شهادت حضرت زهرا(س) به او نشان دادم. پس از اینکه این روایات را از کتاب خودشان برایش خواندم سرش را پایین انداخت و گفت: من فردا شب جواب را برایت می ‎آورم.
شب بعد هرچه منتظر ماندم نیامد. به منزل میزبانش تماس گرفتم که: چرا شیخ برای ادامه مناظره نیامد؟ میزبانش گفت: شیخ وهابی نامه‎ ای بلند بالا به یکی از علمای بزرگ عربستان سعودی نوشت و گفت: «در مناظره ای در مورد حضرت زهرا(س) به بن بست خوردم و تمامی مستندات ظاهراً صحیح است، لطفاً جواب دندان شکنی برایم بفرستید».
جالب اینکه بعد از یک هفته از عربستان برای او جواب آمد که: «این روایات درست است و در کتب ما آماده است، ولی شما اصلاً در این موضوعات با علمای شیعه بحث نکنید!!».
آن شیخ وهابی، پس از دریافت جواب نامه خود، رفت و تاکنون برای ادامه مناظره برنگشته است!

پاسخ به شبهات فاطمیه + پاورپوینت

پاسخ به شبهات فاطمیه + پاورپوینت

 
 
 
 

 ارزش و جایگاه پاسخگویی به شبهات

 قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ(ع): عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ ... فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْکَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ. بحارالأنوار، ج 2، ص 5.

 

قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع) : مَنْ کَانَ هَمُّهُ فِی کَسْرِ النَّوَاصِبِ عَنِ الْمَسَاکِینِ مِنْ شِیعَتِنَا وَ یَکْشِفُ عَنْ مَخَازِیهِمْ وَ یُبَیِّنُ عَوْرَاتِهِمْ ... یَسْتَعْمِلُ بِکُلِّ حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ حُجَجِهِ عَلَی أَعْدَاءِ اللَّهِ أَکْثَرَ مِنْ عَدَدِ أَهْلِ الدُّنْیَا أَمْلَاکاً. بحارالأنوار، ج 2، ص 10.

 

 فاطمه زهرا زن نمونه و بی نظیر هستی

فضلیت بی نظیر حضرت زهرا سلام الله علیها

دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از حضرت علی علیه السلام

برخورد تند حضرت زهرا با خلفاء عصر خود

شبهات وهابیت پیرامون حضرت زهرا سلام الله علیها

 

شبهات وهابیت پیرامون حضرت زهرا سلام الله علیها

 زیر سؤال بردن حدیث «فاطمة بضعة منی»

 انکار و توجیه هجوم به بیت فاطمه سلام الله علیها

 شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها حقیقت یا افسانه

 چرا فاطمه سلام الله علیها پشت در رفت ؟

 خانه های مدینه دَرِ ورودی نداشت؟

 چرا علی (ع) از همسرش دفاع نکرد

 کلمه شهادت بدعت! تقویم ها وفات می نوشتند

 و ..... (مابقی در 173 اسلاید فایل پاورپوینت موجود در فایل ضمیمه مقاله)




پاسخ آیت‌الله سبحانی به چند شبهه فاطمیه

پاسخ آیت‌الله سبحانی به چند شبهه فاطمیه

ایام فاطمیه و روزهای عزاداری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از جمله روزهایی است که در کنار ایام ماه محرم، تبدیل به نمادی برای بازگویی حقایق تشیع و ارائه آرمان‌های ذاتی آن شده است. تمام اقدامات، سخنان و عکس‌العمل‌های اهل‌بیت (ع) و معارضان ومخالفان آنها در چند روز پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) نشان از وجود دو تئوری و دیدگاه متمایز و تماما جدای از هم در میان این دو گروه است.


اگر چه مظلومیت خاندان عصمت و طهارت در این ماجراها جزء مسلمات تاریخ اسلام است، اما با این وجود برخی افراد همواره برای بهانه‌تراشی برای اقدامات افراد و گروه‌هایی معین در صدر اسلام اقدام به تشکیک‌های ناروا در این موضوع کرده اند که همواره از سوی علما و مرزبانان عقیدتی تشیع پاسخ داده شده است.

در ذیل به برخی از این گونه شبهات، به همراه پاسخ‌های آیت‌الله جعفر سبحانی منتشر می‌شود.

شبهه: مى‌گویند در فقه شیعه زن از زمین و عقار ارث نمى‌برد، پس چگونه حضرت زهرا فدک را از پدر به ارث برد؟

پاسخ: این شبهه مصداق مثل معروف است که مى گویند خَسن و خسین هر دو دختران معاویه اند، که اولاً خسن و خسین نبودند، بلکه حسن و حسین بودند، از آن معاویه نبودند، بلکه از آن على بن ابى طالب بودند و سرانجام پسر بودند نه دختر. درست، این مثل بر این مورد تطبیق مى کند.

1. اگر در فقه شیعه آمده که زن از عقار و زمین ارث نمى برد، مراد زوجه و همسر است، و زهرا دختر پیامبر بود، دختران و پسران، همگى یکسان از همه چیز ارث مى برند: (یوصیکم الله فى أولادکم للذکر مثل حظ الأُنثیین )258]

2. فدک میراث نبود، بلکه نحله و هدیه پیامبر اکرم به دخترش زهرا بود، آن گاه که آیه مبارکه ( وآت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبیل ولا تبذر تبذیراً ) . [259] «به خویشاوند نزدیک حقشان را بده و به مستمند زمین گیر و در راه مانده نیز و هرگز اسراف کار مباش.» نازل شد پیامبر گرامى فدک را که جزء انفال بود، به دخترش زهرا بخشید و سال‌ها در اختیار زهرا بود و کارگران او در آنجا کار مى کردند، بعداً به خاطر یک حدیث مجعول، «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» از دست زهرا گرفتند و در زمان عثمان از آن مروان و بعدها هم از آن آل مروان شد.

***
شبهه: مى‌گویند تاریخ اسلام، گواهى مى‌دهد که على(علیه السلام) یک قهرمان شجاع و خیبرگیر و دلیر و دشمن‌شکن بود. آیا شایسته است به همسرش جسارت شود و او سکوت کند؟

پاسخ: قهرمانى واقعى، تنها در شجاعت بدنى، خلاصه نمى شود. علاوه بر این، انسان باید از نظر روحى هم، قهرمان شجاع باشد و در جایى که اظهار شجاعت به مصلحت اسلام نباشد، بتواند خویشتن دارى کند.

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) از جایى عبور مى کرد، جمعى را دید که مشغول وزنه‌بردارى هستند تا نیرومندترین فرد را مشخص کنند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أشجعکم من غلب هواه» شکى نیست که امیرمؤمنان، شجاع و قهرمان بود و در تاریخ اسلام، فردى به پایه او در مقاومت و دلیرى نمى‌رسد، او تنها کسى است که پیامبر در جنگ خندق، درباره‌اش فرمود: «ضربة علىّ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» (1) ولى مصالح آن روز امت اسلامى، ایجاب مى کرد که صبر و بردبارى را بر اعمال قدرت، ترجیح دهد، زیرا ستون پنجم در داخل مدینه مشغول فعالیت بود که نظم را به هم بزند. اعراب بیرون مدینه از اسلام دورى جسته و رسماً مرتد شده بودند. در چنین شرایطى اعمال قدرت، و کشتن مهاجم و دستیاران او، نتیجه اى جز یک جنگ داخلى تمام عیار میان بنى هاشم و قبیله هاى تیم و عدى در برنداشت، از این جهت، امام بردبارى را پیشه کرد و کراراً این سخن را تکرار مى کرد:

«فوالله ما کانَ یُلقى فى روعى، ولا یخطرُ ببالى، أنّ العرب تُزعِجُ هذا الأمرَ من بعده (صلى الله علیه وآله) عن أهل بیته، ولا أنّهم مُنَحُّوه عنّى من بعده! فما راعنى إلاّ انثیالُ الناس على فلان یبایعونه، فأمسکتُ یدى حتّى رأیتُ راجعة النّاس قد رجعتْ عن الإسلام، یدعون إلى مَحق دین محمّد (صلى الله علیه وآله) فخشیتُ إن لم أنصر الإسلام وأهله أن أرى فیه ثَلماً أو هدماً، تکون المصیبة به علىّ أعظمَ من فوت ولایتکم التى إنّما هى متاع أیّام قلائل، یزول منها ما کان، کما یزول السَّرابُ، أو کما یتقشَّعُ السَّحابُ; فنهَضتُ فى تلک الأحداثِ حتّى زاح الباطلُ وَزهقَ، واطمأنَّ الدِّینُ وتَنَهْنَهَ». (2)

«به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم; و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پیامبر; امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او بگردانند(و در جاى دیگر قرار دهند و باور نمى کردم) آنها آن را از من دور سازند! تنها چیزى که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان... بود که با او بیعت کنند، دست بر روى دست گذاردم تا این که با چشم خود دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد(صلى الله علیه وآله) را نابود سازند. (در اینجا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نکنم باید شاهد نابودى و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چراکه این بهره دوران کوتاه زندگى دنیا است که زایل و تمام مى شود. همان‌طور که «سراب» تمام مى شود و یا همچون ابرهایى که از هم مى‌پاشند. پس براى دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم شد».

***
شبهه: صدیقه لقب عایشه است، نه لقب فاطمه زهرا(علیها السلام)!

پاسخ: ما فعلاً درباره لقب دختر گرامى پیامبر سخن نمى گوییم زیرا قطعاً او صدیقه طاهره است و پیشواى ششم حضرت امام صادق(علیه السلام) او را صدیقه مى خواند. (3) اما این که صدیقه لقب عایشه باشد، دلیلى بر آن نیست. چگونه مى توان او را صدیقه خواند با این که قرآن درباره او و حفصه مى فرماید: ( إن تتوبا إلى الله فقد صغت قلوبکما وإن تظاهرا علیه فانّ الله مولاه وجبرئیل وصالح المؤمنین والملائکة بعد ذلک ظهیراً ). (4)

«اگر از کار خود توبه کنید به نفع شماست، زیرا دلهایتان از حق منحرف شده و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید، کارى از پیش نخواهید برد، زیرا خداوند، یاور اوست و جبرئیل و مؤمنان نیکوکار و فرشتگان نیز در پى آنان از او پشتیبانى مى کنند».
آیا کسى که این نوع، مورد خطاب باشد، مى توان گفت: او صدیقه است؟ این آیه به اتفاق مفسران اهل سنت در مورد عایشه و حفصه وارد شده است.

در صحیح بخارى از ابن عباس نقل شده است که مى گوید: از عمر پرسیدم: آیا دو نفر از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) که بر ضد او دست به دست هم داده بودند، چه کسانى بودند؟ عمر گفت: حفصه و عایشه بودند، سپس افزود: به خدا سوگند ما در عصر جاهلیت براى زنان چیزى قائل نبودیم تا این که خداوند آیاتى را درباره آنان نازل کرد و حقوقى براى آنان قرار داد(و آنها جسور شدند). (5)

***

شبهه:یکی از مأموران اراشادی وهابی به زائری ایرانی می‌گفت ابوبکر نزدیک‌ترین فرد به پیامبر بوده است و على چندان جایگاهی در نزد پیامبر نداشته است؛ چون در سفر پیامبر از مکه به مدینه و در جنگ تبوک همراه پیامبر نبوده است و این سخن‌ها که علی نزدیک‌ترین فرد به پیامبر بوده است ساخته آخوندهای ایرانی است!

پاسخ: در این شبهه دو مطلب است:

1. وصایت و جانشینى على(علیه السلام) براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)

2. نبودن على(علیه السلام) همراه پیامبر در دو واقعه

درباره شبهه نخست، یادآور مى شویم که:

1. یکى از القاب امیرمؤمنان على(علیه السلام) «وصى» است. و از همان روز نخست صحابه و تابعان، على(علیه السلام) را به عنوان وصى معرفى کرده اند. [6] که به نقل دو نفر در میان متجاوز از ده نفر از سرایندگان صحابى و تابعى بسنده مى کنیم:
1. ابوالهیثم بن التیهان صحابى بدرى مى گوید:

إنّ الوصی إمامنا وولیّنا *** برح الخفاء وباحت الأسرار

2. عبد الله بن ابى سفیان بن الحارث بن عبد المطلب مى گوید:

وصیّ النبی المصطفى وابن عمه *** فمن ذا یدانیه ومن ذا یقاربه

از روزى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوّت خود را اعلام کرده، وصایت على را نیز بیان کرده است. مفسران در تفسیر( وَأنذر عشیرتک الأقربین ) مى نویسند: پس از نزول این آیه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بنى هاشم را دعوت کرد تا دعوت او را بپذیرند و فرمود: نخستین کس از شما که به من ایمان بیاورد وصى من است و در آن مجلس، على(علیه السلام) برنده این جایزه شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بدانید على(علیه السلام) برادر و وصى و خلیفه من در میان شماست.

این سرگذشت را طبرى در تاریخ جلد دوم، ص 216 و در تفسیر، ج19، ص 74 و ابن اثیر در کامل، ج2، ص 24 و حلبى در سیره، ج1، ص 321، آورده اند و در شرح شفاى قاضى عیاض، ج3، ص 37، نیز آمده است. [7]

3. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جنگ تبوک، پیش از رفتن، درباره على(علیه السلام) گفت: «أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبىّ بعدى». (8) «آیا خشنود نیستى که جایگاه تو در نزد من به‌سان جایگاه هارون نزد موسى باشد، جز این که تو پیامبر نیستى». یعنى تمام مقاماتى که هارون داشت، تو نیز دارى.

مقامات هارون در قرآن وارد شده است: ( واجعل لى وزیراً من أهلى* هارون أخى* أُشدد به أزرى* وأشرکه فى أمرى ). [9]

«براى من یاورى از خانواده ام قرار بده، برادرم هارون، مرا با او تقویت کن و او را نیز در پیامبرى من شریک ساز».

در جاى دیگر مى فرماید: ( ولقد آتینا موسى الکتاب وجعلنا معه أخاه هارون وزیراً ). [10] «ما به موسى کتاب دادیم و برادرش هارون را یاور او ساختیم».

شما قضاوت کنید، کدام یک از دو نفر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیکتر بود. آیا آن کس که فقط در غار حراء همراه بود یا آن که تمام مقامات هارون را جز نبوت دار است؟!

4. احمد بن حنبل و ترمذى و دیگران نقل مى کنند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «انّ علیاً منّى وأنا منه وهو ولىّ کلّ مؤمن من بعدى». (11) از این گذشته حدیث غدیر، روشنترین گواه بر وصایت اوست که در این مورد در گذشته سخن گفتیم.

غیبت على (علیه السلام) در دو سفر

پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) 27غزوه و 55 سریّه داشت. و امیرمؤمنان در 26غزوه همراه پیامبر بوده و امّا در جنگ تبوک، شرکت نکرد به خاطر یک امر مهم بود و آن این که على را جانشین خویش در مدینه کرد، زیرا زمینه براى شورش منافقان فراهم بود و مقصد پیامبر بسیار دور و در حدود 600کیلومترى مدینه قرار داشت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى حفظ جان زنان و مردان مسلمان مدینه که توانایى شرکت در جهاد را نداشتند، به على(علیه السلام) دستور داد که در مدینه بماند و با هشیارى کامل، مراقب حرکات منافقان باشد. براى همین، رسول خدا را در جنگ تبوک، همراهى نکرد. اتفاقاً امیرمؤمنان شایعه شایعه سازان را به سمع پیامبر رساند که مى گویند به عنوان بى مهرى مرا همراه نساخته اید. پیامبر در پاسخ فرمود: «أما ترضى أن تکون منّى بمنزلة هارون من موسى؟!».

و امّا در سفر حجة الوداع، پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیش از آن، على را براى هدایت و ارشاد و قضاوت مردم یمن، اعزام کرده بود و امتثال امر پیامبر، بالاتر از حضور در نزد رسول خداست ولى آغاز ماه ذى حجه، در مکه به پیامبر پیوست و در بازگشت در جحفه، مدال فضیلت به نام حدیث غدیر نصیب او گشت.

در پایان، یادآور مى شویم که این مأموران ارشادى تهى از دانش و بینش هستند و برگى از تاریخ نخوانده اند و همه حقایق مسلم را منکر مى شوند و به آخوندهاى شیعه نسبت مى دهند. گویى احمد بن حنبل یک آخوند شیعه است که مى گوید پیامبر فرمود: «أنت ولىّ کلّ مؤمن بعدى» یا بخارى، آخوند شیعى است که حدیث تشبیه على به هارون برادر موسى را نقل مى کند؟

گویا نویسندگان دیگر سنن و کتاب هاى حدیث، همگى آخوندهاى شیعه هستند که حدیث غدیر را نقل کردند.

( ما لکم کیف تحکمون ).
***
شبهه: مأموری می‌گفت: در سقیفه بنى ساعده، در ابتدا انصار مدعى بودند که باید جانشین پیامبر از میان آنان باشد و مشاجره بالا گرفت و به ابوبکر مراجعه کردند که نزدیک‌ترین فرد به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بوده است. همه مى دانیم هیچ کس از ابوبکر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک تر نبوده و هیچ کس به اندازه ابوبکر با پیامبر همراه نبوده است. ابوبکر به عنوان فصل الخطاب و فصل الختام گفت: جانشین پیامبر باید از هاشمیون باشد و به این ترتیب فتنه خاموش شد.

پاسخ: در میان همه سخنان این مأمور ارشادى، یک سخن حق هست و آن این که گفت: «فتنه خاموش شد». معلوم مى شود که سه نفر از مهاجران و دو گروه از انصار که در سقیفه گرد آمده بودند، فتنه گرى داشتند و سرانجام فتنه خاموش شد و این با عدالت صحابه و لباس قداستى که بر همه آنها پوشانده شده، در تضاد است زیرا هنوز بدن پاک پیامبر بر روى زمین بود که سران صحابه به فکر تقسیم ارثیه سیاسى رسول خدا افتادند. اکنون ما سرگذشت سقیفه را به صورت فشرده نقل مى کنیم تا روشن شود همه آنچه این مأمور ارشادى گفته دروغ و بى پایه است.

هنوز جسد پیامبر بر روى زمین بود و مردم خود را براى مراسم نماز و غسل و تدفین پیامبر آماده مى کردند. دو نفر وارد شدند و آهسته به ابى‌بکر و عمر گفتند که انصار در سقیفه بنى ساعده در فکر تصاحب خلافت هستند. ابوبکر به عمر گفت: باید به آنجا برویم و هر دو بى آن که دیگر مهاجران را خبر کنند به همراه ابوعبیده روانه سقیفه بنى ساعده شدند. در حالى که  همه مهاجران و انصار و بنى هاشم گرد خانه پیامبر جمع شده بودند تا در مراسم تدفین پیامبر شرکت کنند، و گروه بیشترى در حال آمدن بودند.

این سه نفر وارد سقیفه شدند در حالى که سعد بن عباده نماینده انصار در حال سخنرانى بود و حاصل سخنان او این بود که ما به پیامبر پناه دادیم و او را یارى کردیم و براى گسترش اسلام جهاد کردیم و سنگینى کار بر دوش ما بود، بنابراین باید زمام کار را ما به دست بگیریم و جز انصار کسى براى این کار لیاقت ندارد. (12)

با این که بین دو طایفه انصار، یعنى اوس و خزرج خصومت هاى باطنى در کار بود، ولى سخنرانى سعد، توانست به ظاهر یک نوع وحدت، در میان آنان، ایجاد کند تا اختلافات گذشته را فراموش کنند و نزدیک بود به تصمیم واحدى برسند.

سخنرانى ابوبکر

وقتى سخنان سعد به پایان رسید، ابوبکر براى بر هم زدن وحدت انصار، شروع به سخنرانى کرد. نخست انصار را ستود که از پیشگامان در اسلام هستند ولى با دیپلماسى خاصى توانست، آتش اختلاف دیرینه را میان آنان بار دیگر روشن کند.

وى گفت: هرگاه خلافت و زمامدارى را قبیله خزرج به دست گیرند، اوسیان از آنها کمتر نیستند و اگر اوسیان، گردن به سوى آن دراز کنند، خزرجیان از آنها دست کمى ندارند. از این گذشته، میان دو قبیله خون هایى ریخته شده و افرادى کشته شده و زخم هایى غیر قابل جبران پدید آمده که هرگز فراموش شدنى نیست . هرگاه یک نفر از شما خود را براى خلافت آماده سازد، خود را در میان دهان شیر افکنده و سرانجام، میان دو فکّ مهاجر و انصار، خرد مى شود. [13]

سخنرانى حَبّاب بن منذر

حباب بن منذر، که از انصار بود، احساس کرد که سخنان ابوبکر، وحدت کلمه انصار را به هم مى زند، برخاست و انصار را براى قبضه کردن امر خلافت تحریک نمود و گفت: مردم! برخیزید و زمام خلافت را به دست گیرید. رقیبان شما (مهاجران) در سرزمین شما و در زیر سایه شما زندگى مى کنند، رأى، رأى شماست و اگر مهاجران اصرار دارند که امیر از آنان باشد، چه بهتر که امیرى از مهاجر و امیرى از انصار برگزیده شود.

سخنرانى عمر

عمر بن خطاب، نظریه دو فرمانروا را رد کرد و گفت: هرگز دو شتر را نمى توان با یک ریسمان بست و هرگز عرب ها زیر بار شما نمى روند، در حالى که پیامبر از غیر شماست. کسانى باید زمام خلافت را به دست بگیرند که نبوّت در خاندان آنها بوده است.
منطق هر دو گروه منطقى کاملاً بى ارزش بود و جز منطق قبیله گرایى چیز دیگرى نبود. منطق انصار این بود که چون ما پیامبر را یارى کردیم، پس خلافت از آن ماست، منطق مهاجران این بود که چون پیامبر از قریش بوده، پس خلیفه باید از میان ما تعیین شود. هیچ کدام از این دو گروه در این اندیشه بنشینند و داناترین و شایسته ترین فرد را برگزینند، خواه از انصار باشد یا از مهاجران و از همه بالاتر این که در این کار از خدا و پیامبر او رهنمود بگیرند.

از این گذشته، منطق عمر این است که باید از خاندان پیامبر کسى را برگزید، خاندان پیامبر بنى هاشم بودند، پس چرا خلیفه از غیر از آنان برگزیده شد؟ ابوبکر از قبیله تیم و عمر از قبیله عدى بود.

سخنان ناشایست و پرخاشگرى هاى طرفین به یکدیگر، زیاد شد. آنچه که توانست، گوى را از انصار به طرف مهاجر سوق دهد، این است که «بشیر بن سعد» خزرجى که پسر عموى سعد بن عباده بود. از توجه فراوان  خزرجیان، و ظاهرى اوسیان، به پسر عموى خود، سخت رنج مى برد، براى به هم زدن، این وحدت، بر خلاف توقع همه انصار، گفت: پیامبر از قریش است. خویشاوندان پیامبر، براى موضوع زمامداراى از ما شایسته ترند. چه بهتر خلافت را به آنان واگذار کنیم.

همین سخن سبب شد که ابوبکر فوراً از این آب گل آلود بهره گرفت و گفت: اى مردم به نظر من عمر و ابوعبیده براى خلافت شایستگى دارند، با هر کدام مایلید بیعت کنید. مسلماً این پیشنهاد، رنگ جدى نداشت، بلکه مقدمه آن بود که این دو نفر برخیزند و بگویند با وجود شما نوبت به ما نمى رسد همین گونه هم شد، هر دو برخاستند و گفتند: تو از ما شایسته تر هستى، چه کسى مى تواند در این امر بر تو سبقت بگیرد، سپس این دو برخاستند و دست ابوبکر را به عنوان خلیفه مسلمین فشردند. ابوبکر نیز بدون این که تعارف کند دست خود را دراز کرد. [14]

بشیر بن سعد که از شادى در پوست خود نمى گنجید که توانست پسر عموى خود را عقب بزند، متهورانه برخاست و دست ابوبکر را به عنوان خلافت فشرد و این کار، خشم خزرجیان را برانگیخت و لذا حباب بن منذر از سران انصار، او را فرزند عاق خزرج و نمک نشناس و حسود خواند. این که مى گویند«کرم درخت از خود درخت است»، در همین جا صدق مى کند.

کنار زدن سعد بن عباده، که به معناى عقب رفتن خزرجیان بود، سبب شد که آن وحدت ظاهرى میان خزرجیان و اوسیان به هم بخورد، و لذا رئیس اوسیان، اسید بن حضیر برخاست و به عنوان رئیس قبیله اوس با ابوبکر بیعت کرد. در این هنگام، مشاجره و درگیرى فیزیکى بالا گرفت، سعد بن عباده که در گوشه سقیفه بود، زیر دست و پا ماند و مشاجره سختى میان او و به یک معنى فرزند او با عمر درگرفت، ولى عمر به سفارش ابوبکر ساکت شد. زیرا بردبارى در اینجا مایه پیروزى بود.

جبهه مهاجر که فقط سه نفر بودند، به همین مقدار از بیعت اکتفا کرده و از سقیفه بیرون آمدند، در حالى که دور ابوبکر را گرفته بودند و به نفع او شعار مى دادند و از مردم مى خواستند که بااو بیعت کنند. در این هنگام خزرجیان که شکست سیاسى خورده بودند، شعار خود را عوض کردند و گفتند: ما جز على با کسى بیعت نمى کنیم . [15]

نتیجه

( امرهم شورى بینهم) باشد؟

«والله ما کانت بیعة أبى بکر الاّ فلتة وقى الله شرها ومن بایع رجلاً من غیر مشورة المسلمین لا بیعة له» . [16]

«به خدا سوگند، بیعت ابوبکر و انتخاب وى براى خلافت جز یک لغزش چیزى نبود که خدا ما را از شرّ آن نگاه داشت، هر کس بدون مشورت با مسلمانان با کسى بیعت کند، بیعت او بى ارزش است.

«وقى الله المسلمین شرّها» بر خلاف واقعیت است، زیرا خلافت ابوبکر، نارضایتى عمومى همه عرب هاى بیرون مدینه را برانگیخت و لذا از پرداخت زکات خوددارى کردند و شورش هاى گسترده اى در سراسر جزیرة العرب به پا شد که مدّتها به درازا کشید و خون هاى بسیارى ریخته شد.

قرار بود که خلیفه اسلامى از طریق شورا برگزیده شود، در این صورت باید پس از تجهیز جسد مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) ، از همه گروه ها بزرگانى انتخاب شوند آنگاه پس از یک رشته رایزنى ها لایق ترین و شایسته ترین فرد از نظر دانش و بینش براى این مقام برگزینند، نه این که در یک مجلسى که از مهاجران فقط سه نفر و از انصار جمع قلیل حاضر بوده اند سپس با یک منطق هاى بى اساس یکى را براى خلافت برگزیند و کسانى که از بیعت سرباز زنند تهدید کنند.
1. نمک نشناسى این جمعیت که به مسأله تجهیز پیامبر اهمیت نداده به فکر خلافت و کسب مقام افتادند.

2. بر فرض این که در سقیفه جمع مى شدند، باید قبلاً در کتاب و سنت بررسى کنند که شیوه حکومت در اسلام چگونه است و آیا فردى تعیین شده یا نه؟ و آنگاه دست به کار انتخاب یا انتصاب شوند.
پی‌نوشت‌ها

====================================
[1] . تاریخ دمشق، ج1، ص 155(ترجمه على (علیه السلام) ); فرائد السمطین، ج1، ص 255; الدر المنثور، ج5، ص 192.
[2] . نهج البلاغه، نامه 62.
[3] . کافى، ج1، باب مولد الزهراء، حدیث 4.
[4] . تحریم، آیه 4.
[5] . صحیح بخارى، ج6، ص 195، ذیل سوره تحریم.
[6] . شرح نهج البلاغه، ج1، ص 143ـ 150.
[7] . مشروح این سرگذشت در کتاب « فروغ ولایت » ، ص 37ـ 44 آمده است.
[8] . مسند احمد، ج1، ص 173 و 175; صحیح بخارى، ج4، ص 208; سنن ترمذى، ج5، ص 302; فضائل الصحابه، نسائى، ص 13; مستدرک حاکم، ج2، ص 337.
[9] . طه/29ـ 32.
[10] . فرقان/ 39.
[11] . مسند احمد، ج4، ص 428; سنن ترمذى، ج5، ص 632; مسند ابى داود، ص 360; خصائص نسائى، ص 64.
[12] . تاریخ طبرى، ج3، ص 218.
[13] . البیان والتبیین، ج2، ص 181.
[14] . سیره ابن هشام، ج2، ص 659ـ 660.
[15] . تاریخ طبرى، ج2، ص 202; تاریخ کامل ابن اثیر، ج2، ص 22.
[16] . مسند احمد، ج1، ص 55، افست، دارالفکر; الصواعق المحرقة، ص 10ـ 14.