یاس نبی

وبلاگی جامع درباره حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

یاس نبی

وبلاگی جامع درباره حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

فاطمیه + شعرفاطمی

بسم رب الزهرا


شناخت حضرت زهرا سلام الله علیها

فخر حوا و عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها

نزول الملائکه بر حضرت زهرا سلام الله علیها

فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان عایشه

ای سلمان وای بر کسی که به او وبه ذریه او،و شیعه او ستم کند

هر روز با داستانهایی از زندگی حضرت زهرا علیها السلام


پیرامون شهادت حضرت

علت بروز اختلاف در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

چرا مزار حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی است؟

حضرت زهرا سلام الله علیها و اسرار پدر

چرا اقامه عزای حضرت زهرا سلام الله علیها واجب است؟

سوزاندن بیت حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع شیعه

سوزاندن بیت حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل خلاف

شهادت حضرت و اتفاقات قبل و پس از شهادت

پیشگویی خداوند و پیامبر در مورد غصب فدک

رابطه غصب فدک و خلافت ابوبکر (لعنت الله علیه)

اسناد حمله به خانه وحی به صورت PPS

اشاره ای به خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها پس از غصب خلافت

پرستاران و عیادت کنندگان حضرت زهرا سلام الله علیها

فاطمه الزهرا سلام الله علیها و اسرار پدر صلی الله علیه و آله

یورش به خانه وحی از زبان خلیفه دوم لعنة الله علیه

بازگویی حوادث هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

سلیم بن قیس می گوید : ناگهان عمر با تازیانه به بازوی حضرت فاطمه (ع) زد !

غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر ابوبکر و عمر با نگاه یک سُنّی

عنایت حضرت صادق علیه السلام به محب فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اسناد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به صورت اسکن شده از کتب اهل خلاف


شبهات

آیا خانه های مدینه درب چوبی داشت؟

آیا درب خانه های مدینه مسمار داشت؟

آیا پیامبران از خود ارث بر جا میگذارند؟

چرا حضرت زهرا سلام الله علیها درب را باز کردند؟

چرا امیرالمومنین علیه اسلام در زمان کتک زدن همسرش از وی دفاع نکرد؟

پیامبر به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند به زودی به من ملحق میشوی. پس چرا محسن بن علی زودتر شهید شد؟

چرا تا قبل از سال 1371 در تقویم ها از کلمه وفات استفاده میکردند؟

آیا حضرت زهرا سلام الله علیها از شیخین راضی شدند؟


شناخت دشمنان اهل بیت علیهم السلام

عایشه و گریه حضرت زهرا سلام الله علیها

شکایت حضرت زهرا سلام الله علیها از غاصب فدک

مخالفت فاطمه سلام الله علیها ، سند بطلان خلافت


متفرقه

در آستانه مصیبت عظمی شهادت صدیقه کبری-کتاب الکترونیکی (سلام الله علیها)

کتاب-زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها- قابل استفاده در موبایل

نواهای فاطمیه

زیارت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

رفع شبهات وهابیت با سخنرانی سید حسن احمدی اصفهانی

شعر- نذر عزای مادر سادات

شعر- چه خوب که تربت مادر مخفی است. . .

شعر-دوباره مادر من درد دارد...

شعر- فاطمیه مادر صد کربلاست...

شعر-فضه میگفت به پا خیز علی را بردند...

نرم افزار پاسخ به شبهات وهابیت

درد و دل های امیرالمومنین با حضرت زهرا سلام الله علیها - شعرخوانی

عطر گل یاس
یاس بوی مهربانی می دهد عطر دوران جوانی می دهد یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر می شود راهی شبهای دیگر می شود یاس را آئینه ها رو کرده اند یاس را پیغمبران بو کرده اند یاسها یادآور پروانه اند یاسها پیغمبران خانه اند یاس خوشبوی محمد داغ دید صد فدک زخم از گل این باغ دید باید از فقدان گل خونجوش بود در فراق یاس مشکی پوش بود حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه های اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه می چکانید اشک حیدر را به چاه اشک می ریزد علی مانند رود بر تن زهرا گل یاس کبود
«
شعر از احمد عزیزی »

فـاطمـیـه مـاه درد و ابـتلاســـت            فــــاطمـیـه مــادر صد کربـلاسـت
فـاطمـیه اشـکـها خـون میشــود               فــــاطـمیـه عـقل،مـجـنون میـشود
فـاطمـیـه بـاغــبان افســرده بـود              یــک گــلستان لاله اش پژمرده بود
فـــاطمیـه صــد نیستان لاله است               مــــاه رخـــسـار کــبـود لالــه است
فـاطـمیه فصــل شور شیعه است                قــصه سنـــگ صــبور شـیعه است
مــــاه درد و آـتش و دیوار و در       ســوزش پــروانــه از پــا تـا به سر
مــــاه خــونین گشتن دیوار و در             خـــون ســیــنه خـون دل خون جگر
غـــــم بــدلها جای خود وا میکند غــصـه هــم در ســیــنـه ماوا میکند
فــاطمیه شرح غم های علی است گــور عــشــق و آرزوهای علی است
قـلــب حیدر لاله زار حسرت است سـهــم او تنهایی است و غربت است
فــــاطــمیه چیست؟رخساری کبود از جـــفای خــصــم بـی شرم و عنود
فــــاطمـیه حرمت عصمت شکست تــــازیــانــه بـر تــن زهــرا نــشـست
فـــــاطمیه میخ در خون گریه کرد کوه وصحرادشت وهامون گریه کرد
فـــــاطــمیه بر رخی سیلی نشست شــــیـشه عــــمر علی،زهرا شکست
فـــــاطمیه فصل غم پروردن است جســــــتجو از قبر مخفی کردن است
مـــاه تشیــیع جنازه در شب است مــــــاه اشــــک بی امان زینب است
فـــاطمیه قـــلب هر شیعه شکست گــرد غم بر چهره مــــــهدی نشست
قـصه کوته سینه ام را غــم گرفت شــــــادمانی در دلـــم ماتــــــم گرفت
قــصه کـوته اشک غم سیلاب شد قـــلــــب مــــــولا قطره قطره آب شد
کـــلـک خـونبار از نوشتن باز ماند مـــــــرغ دل در ســـینه از پرواز ماند

__________________
یا علی علیه السّلام

اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الاَولیاءُ،اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ،اَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی، وَابْنُ عَلِیٍّ الْمُرتَضی، وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبری.

فاطمه زیباترین واژه هاست
فاطمه ناموس شاه لافتی است
فاطمی بودن تشیع بودن است
فاطمه راه علی پیمودن است
فاطمه آلاله آلاله هاست
فاطمه سوز و گداز ناله هاست
فاطمه گنجینه ای از خاتم است
فاطمه چشم و چراغ عالم است
فاطمه روح علی جان علیست
فاطمه هم عهد و پیمان علیست
فاطمه تفسیر یاسین است و بس
باغ هستی را گل آذین است و بس
فاطمه سبزینه سبزینه هاست
فاطمه آوای وای سینه هاست
نی توان گفتن زنی مانند اوست
قلب احمد از ازل پیوند اوست
فاطمه از هر پلیدی عاری است
فاطمه فرهنگی از بیداری است
فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان
فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان
فاطمه یعنی ثریا تا سمک
فاطمه یعنی مدینه تا فدک
فاطمه دریای عصمت را در است
فاطمه جامی است کز کوثر پر است
فاطمه راز هزاران رازهاست
فاطمه خود برترین اعجاز هاست
کعبه را آیینه روی فاطمه است
پنج تن را آبروی فاطمه است
فاطمه یک یادبود ماندنی است
فاطمه تنها سرود خواندنی است
فاطمه علامه ساز مکتب است
فاطمه آموزگار زینب است
فاطمه رمز تماس با خداست
فاطمه تاج عروسان سماست
آسمان هم خاکسار فاطمه است
یا علی مولا شعار فاطمه است
فاطمه سر چشمه پوشیدگی است
فاطمه چون غنچه در جوشیدگی است
بی حجابان را نخوانی فاطمه
بی نقابان را ندانی فاطمه
فاطمه از مادر عیسی سر است
فاطمه خیر کثیر کوثر است
مریم زاده ز عیسی یک نوید
یازده عیسی شد از زهرا پدید
مکه گر ام القرای عالم است
فاطمه مام رسول خاتم است
فاطمه رمز و کلید جدول است
فاطمه یعنی که حرف اول است
فاطمه فصل گل گلریزی است
برگ زرد موسم پاییزی است
فاطمه مرگ نبی را دیده است
فاطمه اشک علی را دیده است
درسه قالب فاطمه یک روح بود
در دل طوفان علی را نوح بود
گر علی (ع)کون و مکان را لنگر است
فاطمه لنگر برای حیدر است
فاطمه طراح یک برنامه است
بر علیه دولت خود کامه است
فاطمه بر حق کشیها ناظر است
فاطمه در هر محاکم حاضر است
فاطمه روز کشاکش با علیست
فاطمه تکیه کلامش یا علیست
کینه توزان دست مولا بسته اند
پهلوی صدیقه را بشکسته اند
خطبه زهرا چه غوغا می کند
دست های بسته را وا می کند
پشت در رنگین زخون فاطمه است
چرخ گردون واژگون فاطمه است
فاطمه گنجینه ای از جام هاست
فاطمه رنگین کمان نام هاست
فاطمه خورشید پشت ابرهاست
فاطمه مخفی ترین قبرهاست
فاطمه بغض میان ناله است
فاطمه زهرای هجده ساله است
عاشقم در عالم شیدائیم
هر چه هستم مکتب الزهرائیم

روی منبر نشسته بود. امواج بلند دانش ، سراسیمه به صخره های سینه صبورش
می کوفتند. سیمرغ آسمان علمش - که به راههای عرش آشناتر از فراز و فرود فرش
بود در کالبد زمینی وی نمی گنجید...


چشم به گوشه و کنار مسجد کوفه چرخاند. «یاد سلمان و عمار به خیر ... اما آیا کس
دیگری نیست که یارای شنیدن ناگفته های مرا داشته باشد؟»...


وقت رفتن نزدیک می شد؛ آنقدر نزدیک، که به دوزنده ای که چند لحظه ای فرصت
خواسته بود تا سرآستینهای پیراهن کم ارزشش را بدوزد، گفته بود: «فرصت نیست!
وقت تنگ است؛ باید بروم» آری، وقت تنگ بود. یک تاریخ منتظر کلمات امیر بود و
شمشیر فرزند ملجم، تشنه یک خون بزرگ...


نگاه دیگری به مردم کوفه کرد. باید دل به دریا می زد و می گفت؛ شاید که در آن میان
، یکی باشد که بفهمد با چه کسی روبروست. «سلونی... سلونی قبل ان تفقدونی..
بپرسید، از هر آنچه می خواهید، از آسمانها و آسمانیان، از کائن و از کائنات، از خلقت
و خلائق... و از خالق... بپرسید، قبل از آنکه دیر شود»...


که ناگهان از گوشه مسجد، یکی از اشباه الرجال به پای خواست و پرسید: «اگر راست
می گویی که همه چیز را میدانی، بگو که چند تار ریش و مو بر سرو روی من روییده
است؟!» مردک، باب آرمانشهر دانایی را به ریشخند گرفته بود...


. و راست گفت خدای بزرگ بلند مرتبه: و ما یَأتیهِم من نَّبیٍّ إلَّا کانوا بهِ یَستَهزِؤون...

***


یاران انگشت شمارش، یکی یکی رخصت گرفته و به میدانی بی بازگشت رهسپار شده
بودند و نوبت اهل بیت که شد، گل سر سبد آنها را زودتر از همه به زیر تیغ فرستاده
بود.برادر هم که به مسلخ سقایت رفت و هم بال ملایک شد...


اوباش روبرو ، جای هیچ ترحم و احتمال هیچ هدایتی باقی نگذاشته بودند اما او امام
بود،رؤوف بود، هادی بود و پدر امت. پس جسم خسته و زخمی را بر قامت اسب
کشانید ورهسپار اردوی خصم شد...


مقابل انبوه دشمن ایستاد. چگونه با آنان سخن بگوید؟ اینها همانان بودند که اکبر و قاسم
و عباس را از او گرفته بودند «شاید اما، در این میان، یکی باشد که بفهمد با چه کسی روبروست» وقت تنگ بود و خنجر فرزند ذی الجوشن، خون خدا را طلب می کرد...


تمام قوایش را جمع کرد تا صدایش، که از شدت عطش، جوهر و طنینی نداشت به آن
سوی میدان برسد و جماعت اشقیاء را برای آخرین بار به سوی حق بخواند که ناگهان
ازآن سوی میدان، عربده های هلهله، نوای نور را در حلقوم حقیقت خشکانید
و شکست...


عرق شرم از پیشانی خورشید بر زمین تفتیده طف می ریخت و انسانیت، حضیض ترین
حضیض خود را تجربه می کرد... و ساعتی بعد، استرانی مجهز به نعل تازه، بر پیک
ر بی پیراهن پاکی، رقص ابلیس می کردند...


راست گفت خدای بزرگ بلند مرتبه: و قلیل من عبادی الشکور...

***


«وصیتی دارم علی جان!» چرا وصیت؟ مگر چند بهار از عمرت گذشته است؟ سخن از
سفر مگو! مگر چند روز از رفتن پدر گذشته است؟ تو هم می خواهی ما را تنها بگذاری
و بروی؟


«وقت، تنگ است علی جان! وقت رفتن نزدیک می شود.» آری، وقت تنگ است
و سینهمن تنگ تر. بعد از رفتن پدر، دلم به تو خوش بود و قلبم به صدای تو
آرام می گرفت. اگرتو هم بروی به فرزندانت چه بگویم ؟ اگر تنهایم بگذاری
با این مردم چه کنم ؟

«وصیتی دارم علی جان! مرا در دل شب غسل بده و کفن کن... و در تاریکی شب به
خاک بسپار... و کسی را از تربتم آگاه نکن »


چرا؟ آیا دلت آنقدر از زمینینان گرفته که آنان را از تربتت نیز محروم می کنی؟ آی
ا مردمانلیاقت به سرمه کشیدن خاک مرقدت را نیز ندارد؟ آیا..؟


« وقت، تنگ است علی جان! »..

***


چه خوب که به وصیتش عمل کردی. کسانی که خلیل الله را به آتش جهالت خویش
افکندند رأس ذبیح الله را برای فاحشه شهر به ارمغان بردند برای مصلوب کردن
روح الله تیر و طناب فراهم آوردند دندانهای حبیب الله را در دهان فرو ریختند
محراب مسجد را بهخون ولی الله رنگین ساختند حریم ثارالله را منزل به منزل
تا شام شوم کشاندند شکوهبارگاه آل الله را به سنگ و کلوخ بقیع مبدل
ساختند و رفعت مأذنه حرم الله سامراء راتاب نیاوردند آنان، اگر
از مکان قبر زهرایت با خبر بودند، با تربت
عصمت الله چه می کردند؟


امروز فهمیدم که چرا تربت مادر مخفی است...
چه خوب شد که به وصیتش عمل کردی، علی جان!

__________________

گنجینه راز در دل فاطمه است

اوج ملکوت منزل فاطمه است

با ناله محسنش هم آواز شدیم

لعنت به کسی که قاتل فاطمه است

*

بی بغض عمر حب علی نیست قبول

این است مرام همه اولاد بتول

بغض عمر و حب علی راه نجات

لعنت به عمر به آل حیدر صلوات

ما عمر خویش وقف خرابات کرده ایم

از لطف باده کسب کمالات کرده ایم

با میگسارها همه شب تا دم سحر

با خالق یگانه مناجات کرده ایم

یارب به کوه طور نرفتیم،چون تو را

در روضه ی رقیه ملاقات کرده ایم

معراج ما مجالس سالار زینب است

با بال گریه سیر سماوات کرده ایم

با این لباس نوکری ظاهرا سیاه!!!

بر مردم زمانه مباهات کرده ایم

ما رقص زیر تیغ غمش را هزار بار

با لطمه های هروله اثبات کرده ایم

دل را به جرم حب علی،با همین دو دست

بالای دار عشق مجازات کرده ایم

شکر خدا که ما ز ازل این دو چشم را

نذر عزای مادر سادات کرده ایم


__________________

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ

أَشْهَدُ أَنْتَ أَوَّلُ مظلوم وَأَوَّلُ مغصُوب حَقُّهُ فَصَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَاعْتَدَى عَلَیْکَ وَ صَدَّ عَنْکَ لَعْناً کَثِیراً

داغت دل شکسته ما را کباب کرد
شد اشک سرخ و خانه چشمم خراب کرد
ما شمع زاده ایم بسوزیم پای تو
ما را هزار بار محرم مذاب کرد
روزی که سنگ صحن تو را بوسه می زدم
دیدم خدا دعای مرا مستجاب کرد
دیوانگی هر شب ماهم حکایتی است
قربان چشم بنده نوازت ثواب کرد
شکر خدا که مادر سادات از ازل
ما را برای سینه زدن انتخاب کرد
آن گاه نام یک یک ما را به گریه گفت
ما را برای زیر قدومت تراب کرد
تا یاد تشنگی تو افتیم روز و شب
ما را همیشه تشنه یک جرعه آب کرد

معراج ما مجالس سالار زینب است

با بال گریه سیر سماوات کرده ایم

شکر خدا که ما ز ازل این دو چشم را

نذر عزای مادر سادات کرده ایم

فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید


مرا به خانة زهرای مهربان ببرید به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید؟
مرا اگر شَوَم از دست، برنگردانید به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا به سوی سنگ مزارش، کِشان کِشان ببرید؟
مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید؟
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار مرا به غربت آن هجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید



افشین علاء

روز نخست چون گل این بوستان شکفت
عِطر عفیف عشق فرو ریخت بر تنش

هم باشدش بهار رسالت در آستین
هم می چکد گلاب ولایت ز دامنش


مردآفرین زنی که خلیلانه می شکست

بتخانه خلاف خلافت ز شیونش


از سدره نیز در شب معراج می گذشت

حرمت اگر نبود عنانگیر توسنش




خسرو احتشامی

ناموس دردهای علی بودی و چو اشک

پنهان نمود غیرت شیر خدا ترا

دفن شبانه ی تو که با خواهش تو بود

فریاد روشنی است ز چندین جفا ترا

یک عمر در گلوی تو بغض استخوان شکست

در سایه داشت گرچه علی چون هما ترا

دادند در بهای فدک آخر- ای دریغ-

گلخانه ای به گستره ی کربلا ترا

دارد نشانـه از حـرم بـی نشانه ات
تشییع مخفیانـه و دفـن شبانـه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تـو شد آستانه ات
نه در اُحد، نه در دل صحرا، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـۀ کربـلا گذشت
آن آتشـی کـه سبـز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بـدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهـی تازیانـه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علـی روی شانـه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدنـد بـاز جانـب مسجــد، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

بر عالم سرما زده گرما دادند

خورشیدترین.. ترا به دنیا دادند

با سجده و سجاده چهل روز گذشت

تا عاقبت آن سیب خدا را دادند

مفهوم حقیقی حیاتی بانو!

با تو به زمین معنی ومعنا دادند

تا اینکه به سوی آسمانها بپریم

با نام شما به بالمان پا دادند

بامعجزه ی کنیز چشمان شما

هی مرده گرفتند ومسیحا دادند

ای قبله لبهای محمد زهرا

سر سبزی طو بای محمد زهرا

تسبیح خدا که از ازل می کردی

سجده به هُوَ عز وجل می کردی

در لحظه ی ناب سحر هر جمعه

یاد همه ی اهل محل می کردی

با شهد نگاه مهربانت هر روز

تلخی زمانه را عسل می کردی

لبخند که می زدی همه غم ها را

در چشم علی چه زود حل میکردی

یک دست به آسیاب سنگی با درد

با دست دگر بچه بغل می کردی

زحمت کش خانه ی علی یا زهرا

مهتاب شبانه ی علی یا زهرا

تو فاطمه هستی وکسی کوثر نیست

از رتبه ی قدسی تو بالاتر نیست


تا روز ابد اگر بماند دنیا

غیر از تو کسی هم نفس حیدر نیست

ای شان نزول همه ی آیین ها

بی معرفت مهر تو پیغمبر نیست

هر روز می آید دم در بابایت

یعنی احدی از گل من بهتر نیست

این واجب عینی است ببوسد دستت

این مهر پدر به ناز یک دختر نیست

یعنی که توییی بانی خلقت زهرا

یعنی که تویی راه سعادت زهرا

ای بال وپر فرشته ها دورو برت

ای حور زمین که آسمان زیر پرت

با پای ورم کرده سر سجاده

هرگز نشود ترک دعای سحرت

صد بارشنیده شد که پیغمبر گفت

ای روی دو پهلوم فدایت پدرت

خرمای بهشتی تورا می خواهد

این معتکف دائمی پشت درت

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

ای ناله ی جانسوز مدینه زهرا

خاکستر تو مانده به سینه زهرا

بی تو همه ی باغچه هامان زردند

از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند

از روز سقیفه تا که بازوت شکست

بر حرمت این خانه بلا آوردند

با ضربه ی یک غلاف بی شرم وحیا

ای وای بمیرم چه کبودت کردند

تو رفتی و مادران این داغ هنوز

مارا به بهانه ی غمت پروردند

حالا همه ی قبیله ات در به درند

کی در حرم امن تو بر می گردند

عجل لولیک تو بخوان یا زهرا

ای مادر صاحب الزمان یا زهرا


علیرضا لک

عشق یعنی
چهره ها با اشک زیبا می شود
عشق با تصویر معنا می شود

عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست

عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا

عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی

عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم

عشق بر دلها شهامت می دهد
عشق بر غمها حلاوت می دهد

عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد

عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی صحبت بی واهمه
عشق یعنی انقلاب فاطمه

عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان ِ خراب فاطمه

عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر دربند پیش فاطمه

آنکه خود مرد دلیر جنگ بود
دستگیر فرقه ای صد رنگ بود

عشق یعنی غسل زیر پیرهن
دست بیرون کردن از زیر کفن

عشق یعنی عاشقی در تار و پود
گردش دستاس با دست کبود

عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری

عشق یعنی قلب چون آیینه ای
جای میخ در به روی سینه ای

عشق یعنی انتظار منتظَ-ر
سینه ای مجروح از مسمار در

عشق یعنی طاعت جان آفرین
رد خون سینه بر روی زمین

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

شنیده می شود از آسمان صدایی که ... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ... نبوده هیچ کسی جز خدا، خدایی که ... نوشت نام تو را، نام آشنایی که ...
پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل ـ قصیده نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درک خاک مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد! درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چراکه روی زمین واژه وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را
که گرد چادر تو آسمان طواف کند و زیر سایه آن کعبه اعتکاف کند ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند که این شکوه جهان را پر از عفاف کند
کتاب زندگی ات را مرور باید کرد مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد
در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهیکم التکاثر بود درون خانه تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه مولا به پایت افتاده است
به حکم عرش بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشک علی ساختی، به نان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری کن و این بار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
.........

سید حمید برقعی

فاطمیه + شعرفاطمی

بسم رب الزهرا


شناخت حضرت زهرا سلام الله علیها

فخر حوا و عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها

نزول الملائکه بر حضرت زهرا سلام الله علیها

فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان عایشه

ای سلمان وای بر کسی که به او وبه ذریه او،و شیعه او ستم کند

هر روز با داستانهایی از زندگی حضرت زهرا علیها السلام


پیرامون شهادت حضرت

علت بروز اختلاف در روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

چرا مزار حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی است؟

حضرت زهرا سلام الله علیها و اسرار پدر

چرا اقامه عزای حضرت زهرا سلام الله علیها واجب است؟

سوزاندن بیت حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع شیعه

سوزاندن بیت حضرت زهرا سلام الله علیها در منابع اهل خلاف

شهادت حضرت و اتفاقات قبل و پس از شهادت

پیشگویی خداوند و پیامبر در مورد غصب فدک

رابطه غصب فدک و خلافت ابوبکر (لعنت الله علیه)

اسناد حمله به خانه وحی به صورت PPS

اشاره ای به خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها پس از غصب خلافت

پرستاران و عیادت کنندگان حضرت زهرا سلام الله علیها

فاطمه الزهرا سلام الله علیها و اسرار پدر صلی الله علیه و آله

یورش به خانه وحی از زبان خلیفه دوم لعنة الله علیه

بازگویی حوادث هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

سلیم بن قیس می گوید : ناگهان عمر با تازیانه به بازوی حضرت فاطمه (ع) زد !

غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر ابوبکر و عمر با نگاه یک سُنّی

عنایت حضرت صادق علیه السلام به محب فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اسناد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به صورت اسکن شده از کتب اهل خلاف


شبهات

آیا خانه های مدینه درب چوبی داشت؟

آیا درب خانه های مدینه مسمار داشت؟

آیا پیامبران از خود ارث بر جا میگذارند؟

چرا حضرت زهرا سلام الله علیها درب را باز کردند؟

چرا امیرالمومنین علیه اسلام در زمان کتک زدن همسرش از وی دفاع نکرد؟

پیامبر به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند به زودی به من ملحق میشوی. پس چرا محسن بن علی زودتر شهید شد؟

چرا تا قبل از سال 1371 در تقویم ها از کلمه وفات استفاده میکردند؟

آیا حضرت زهرا سلام الله علیها از شیخین راضی شدند؟


شناخت دشمنان اهل بیت علیهم السلام

عایشه و گریه حضرت زهرا سلام الله علیها

شکایت حضرت زهرا سلام الله علیها از غاصب فدک

مخالفت فاطمه سلام الله علیها ، سند بطلان خلافت


متفرقه

در آستانه مصیبت عظمی شهادت صدیقه کبری-کتاب الکترونیکی (سلام الله علیها)

کتاب-زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها- قابل استفاده در موبایل

نواهای فاطمیه

زیارت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

رفع شبهات وهابیت با سخنرانی سید حسن احمدی اصفهانی

شعر- نذر عزای مادر سادات

شعر- چه خوب که تربت مادر مخفی است. . .

شعر-دوباره مادر من درد دارد...

شعر- فاطمیه مادر صد کربلاست...

شعر-فضه میگفت به پا خیز علی را بردند...

نرم افزار پاسخ به شبهات وهابیت

درد و دل های امیرالمومنین با حضرت زهرا سلام الله علیها - شعرخوانی

عطر گل یاس
یاس بوی مهربانی می دهد عطر دوران جوانی می دهد یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر می شود راهی شبهای دیگر می شود یاس را آئینه ها رو کرده اند یاس را پیغمبران بو کرده اند یاسها یادآور پروانه اند یاسها پیغمبران خانه اند یاس خوشبوی محمد داغ دید صد فدک زخم از گل این باغ دید باید از فقدان گل خونجوش بود در فراق یاس مشکی پوش بود حضرت زهرا دلش از یاس بود دانه های اشکش از الماس بود داغ عطر یاس زهرا زیر ماه می چکانید اشک حیدر را به چاه اشک می ریزد علی مانند رود بر تن زهرا گل یاس کبود
«
شعر از احمد عزیزی »

فـاطمـیـه مـاه درد و ابـتلاســـت            فــــاطمـیـه مــادر صد کربـلاسـت
فـاطمـیه اشـکـها خـون میشــود               فــــاطـمیـه عـقل،مـجـنون میـشود
فـاطمـیـه بـاغــبان افســرده بـود              یــک گــلستان لاله اش پژمرده بود
فـــاطمیـه صــد نیستان لاله است               مــــاه رخـــسـار کــبـود لالــه است
فـاطـمیه فصــل شور شیعه است                قــصه سنـــگ صــبور شـیعه است
مــــاه درد و آـتش و دیوار و در       ســوزش پــروانــه از پــا تـا به سر
مــــاه خــونین گشتن دیوار و در             خـــون ســیــنه خـون دل خون جگر
غـــــم بــدلها جای خود وا میکند غــصـه هــم در ســیــنـه ماوا میکند
فــاطمیه شرح غم های علی است گــور عــشــق و آرزوهای علی است
قـلــب حیدر لاله زار حسرت است سـهــم او تنهایی است و غربت است
فــــاطــمیه چیست؟رخساری کبود از جـــفای خــصــم بـی شرم و عنود
فــــاطمـیه حرمت عصمت شکست تــــازیــانــه بـر تــن زهــرا نــشـست
فـــــاطمیه میخ در خون گریه کرد کوه وصحرادشت وهامون گریه کرد
فـــــاطــمیه بر رخی سیلی نشست شــــیـشه عــــمر علی،زهرا شکست
فـــــاطمیه فصل غم پروردن است جســــــتجو از قبر مخفی کردن است
مـــاه تشیــیع جنازه در شب است مــــــاه اشــــک بی امان زینب است
فـــاطمیه قـــلب هر شیعه شکست گــرد غم بر چهره مــــــهدی نشست
قـصه کوته سینه ام را غــم گرفت شــــــادمانی در دلـــم ماتــــــم گرفت
قــصه کـوته اشک غم سیلاب شد قـــلــــب مــــــولا قطره قطره آب شد
کـــلـک خـونبار از نوشتن باز ماند مـــــــرغ دل در ســـینه از پرواز ماند

__________________
یا علی علیه السّلام

اَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذی اِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الاَولیاءُ،اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ،اَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی، وَابْنُ عَلِیٍّ الْمُرتَضی، وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّاءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبری.

فاطمه زیباترین واژه هاست
فاطمه ناموس شاه لافتی است
فاطمی بودن تشیع بودن است
فاطمه راه علی پیمودن است
فاطمه آلاله آلاله هاست
فاطمه سوز و گداز ناله هاست
فاطمه گنجینه ای از خاتم است
فاطمه چشم و چراغ عالم است
فاطمه روح علی جان علیست
فاطمه هم عهد و پیمان علیست
فاطمه تفسیر یاسین است و بس
باغ هستی را گل آذین است و بس
فاطمه سبزینه سبزینه هاست
فاطمه آوای وای سینه هاست
نی توان گفتن زنی مانند اوست
قلب احمد از ازل پیوند اوست
فاطمه از هر پلیدی عاری است
فاطمه فرهنگی از بیداری است
فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان
فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان
فاطمه یعنی ثریا تا سمک
فاطمه یعنی مدینه تا فدک
فاطمه دریای عصمت را در است
فاطمه جامی است کز کوثر پر است
فاطمه راز هزاران رازهاست
فاطمه خود برترین اعجاز هاست
کعبه را آیینه روی فاطمه است
پنج تن را آبروی فاطمه است
فاطمه یک یادبود ماندنی است
فاطمه تنها سرود خواندنی است
فاطمه علامه ساز مکتب است
فاطمه آموزگار زینب است
فاطمه رمز تماس با خداست
فاطمه تاج عروسان سماست
آسمان هم خاکسار فاطمه است
یا علی مولا شعار فاطمه است
فاطمه سر چشمه پوشیدگی است
فاطمه چون غنچه در جوشیدگی است
بی حجابان را نخوانی فاطمه
بی نقابان را ندانی فاطمه
فاطمه از مادر عیسی سر است
فاطمه خیر کثیر کوثر است
مریم زاده ز عیسی یک نوید
یازده عیسی شد از زهرا پدید
مکه گر ام القرای عالم است
فاطمه مام رسول خاتم است
فاطمه رمز و کلید جدول است
فاطمه یعنی که حرف اول است
فاطمه فصل گل گلریزی است
برگ زرد موسم پاییزی است
فاطمه مرگ نبی را دیده است
فاطمه اشک علی را دیده است
درسه قالب فاطمه یک روح بود
در دل طوفان علی را نوح بود
گر علی (ع)کون و مکان را لنگر است
فاطمه لنگر برای حیدر است
فاطمه طراح یک برنامه است
بر علیه دولت خود کامه است
فاطمه بر حق کشیها ناظر است
فاطمه در هر محاکم حاضر است
فاطمه روز کشاکش با علیست
فاطمه تکیه کلامش یا علیست
کینه توزان دست مولا بسته اند
پهلوی صدیقه را بشکسته اند
خطبه زهرا چه غوغا می کند
دست های بسته را وا می کند
پشت در رنگین زخون فاطمه است
چرخ گردون واژگون فاطمه است
فاطمه گنجینه ای از جام هاست
فاطمه رنگین کمان نام هاست
فاطمه خورشید پشت ابرهاست
فاطمه مخفی ترین قبرهاست
فاطمه بغض میان ناله است
فاطمه زهرای هجده ساله است
عاشقم در عالم شیدائیم
هر چه هستم مکتب الزهرائیم

روی منبر نشسته بود. امواج بلند دانش ، سراسیمه به صخره های سینه صبورش
می کوفتند. سیمرغ آسمان علمش - که به راههای عرش آشناتر از فراز و فرود فرش
بود در کالبد زمینی وی نمی گنجید...


چشم به گوشه و کنار مسجد کوفه چرخاند. «یاد سلمان و عمار به خیر ... اما آیا کس
دیگری نیست که یارای شنیدن ناگفته های مرا داشته باشد؟»...


وقت رفتن نزدیک می شد؛ آنقدر نزدیک، که به دوزنده ای که چند لحظه ای فرصت
خواسته بود تا سرآستینهای پیراهن کم ارزشش را بدوزد، گفته بود: «فرصت نیست!
وقت تنگ است؛ باید بروم» آری، وقت تنگ بود. یک تاریخ منتظر کلمات امیر بود و
شمشیر فرزند ملجم، تشنه یک خون بزرگ...


نگاه دیگری به مردم کوفه کرد. باید دل به دریا می زد و می گفت؛ شاید که در آن میان
، یکی باشد که بفهمد با چه کسی روبروست. «سلونی... سلونی قبل ان تفقدونی..
بپرسید، از هر آنچه می خواهید، از آسمانها و آسمانیان، از کائن و از کائنات، از خلقت
و خلائق... و از خالق... بپرسید، قبل از آنکه دیر شود»...


که ناگهان از گوشه مسجد، یکی از اشباه الرجال به پای خواست و پرسید: «اگر راست
می گویی که همه چیز را میدانی، بگو که چند تار ریش و مو بر سرو روی من روییده
است؟!» مردک، باب آرمانشهر دانایی را به ریشخند گرفته بود...


. و راست گفت خدای بزرگ بلند مرتبه: و ما یَأتیهِم من نَّبیٍّ إلَّا کانوا بهِ یَستَهزِؤون...

***


یاران انگشت شمارش، یکی یکی رخصت گرفته و به میدانی بی بازگشت رهسپار شده
بودند و نوبت اهل بیت که شد، گل سر سبد آنها را زودتر از همه به زیر تیغ فرستاده
بود.برادر هم که به مسلخ سقایت رفت و هم بال ملایک شد...


اوباش روبرو ، جای هیچ ترحم و احتمال هیچ هدایتی باقی نگذاشته بودند اما او امام
بود،رؤوف بود، هادی بود و پدر امت. پس جسم خسته و زخمی را بر قامت اسب
کشانید ورهسپار اردوی خصم شد...


مقابل انبوه دشمن ایستاد. چگونه با آنان سخن بگوید؟ اینها همانان بودند که اکبر و قاسم
و عباس را از او گرفته بودند «شاید اما، در این میان، یکی باشد که بفهمد با چه کسی روبروست» وقت تنگ بود و خنجر فرزند ذی الجوشن، خون خدا را طلب می کرد...


تمام قوایش را جمع کرد تا صدایش، که از شدت عطش، جوهر و طنینی نداشت به آن
سوی میدان برسد و جماعت اشقیاء را برای آخرین بار به سوی حق بخواند که ناگهان
ازآن سوی میدان، عربده های هلهله، نوای نور را در حلقوم حقیقت خشکانید
و شکست...


عرق شرم از پیشانی خورشید بر زمین تفتیده طف می ریخت و انسانیت، حضیض ترین
حضیض خود را تجربه می کرد... و ساعتی بعد، استرانی مجهز به نعل تازه، بر پیک
ر بی پیراهن پاکی، رقص ابلیس می کردند...


راست گفت خدای بزرگ بلند مرتبه: و قلیل من عبادی الشکور...

***


«وصیتی دارم علی جان!» چرا وصیت؟ مگر چند بهار از عمرت گذشته است؟ سخن از
سفر مگو! مگر چند روز از رفتن پدر گذشته است؟ تو هم می خواهی ما را تنها بگذاری
و بروی؟


«وقت، تنگ است علی جان! وقت رفتن نزدیک می شود.» آری، وقت تنگ است
و سینهمن تنگ تر. بعد از رفتن پدر، دلم به تو خوش بود و قلبم به صدای تو
آرام می گرفت. اگرتو هم بروی به فرزندانت چه بگویم ؟ اگر تنهایم بگذاری
با این مردم چه کنم ؟

«وصیتی دارم علی جان! مرا در دل شب غسل بده و کفن کن... و در تاریکی شب به
خاک بسپار... و کسی را از تربتم آگاه نکن »


چرا؟ آیا دلت آنقدر از زمینینان گرفته که آنان را از تربتت نیز محروم می کنی؟ آی
ا مردمانلیاقت به سرمه کشیدن خاک مرقدت را نیز ندارد؟ آیا..؟


« وقت، تنگ است علی جان! »..

***


چه خوب که به وصیتش عمل کردی. کسانی که خلیل الله را به آتش جهالت خویش
افکندند رأس ذبیح الله را برای فاحشه شهر به ارمغان بردند برای مصلوب کردن
روح الله تیر و طناب فراهم آوردند دندانهای حبیب الله را در دهان فرو ریختند
محراب مسجد را بهخون ولی الله رنگین ساختند حریم ثارالله را منزل به منزل
تا شام شوم کشاندند شکوهبارگاه آل الله را به سنگ و کلوخ بقیع مبدل
ساختند و رفعت مأذنه حرم الله سامراء راتاب نیاوردند آنان، اگر
از مکان قبر زهرایت با خبر بودند، با تربت
عصمت الله چه می کردند؟


امروز فهمیدم که چرا تربت مادر مخفی است...
چه خوب شد که به وصیتش عمل کردی، علی جان!

__________________

گنجینه راز در دل فاطمه است

اوج ملکوت منزل فاطمه است

با ناله محسنش هم آواز شدیم

لعنت به کسی که قاتل فاطمه است

*

بی بغض عمر حب علی نیست قبول

این است مرام همه اولاد بتول

بغض عمر و حب علی راه نجات

لعنت به عمر به آل حیدر صلوات

ما عمر خویش وقف خرابات کرده ایم

از لطف باده کسب کمالات کرده ایم

با میگسارها همه شب تا دم سحر

با خالق یگانه مناجات کرده ایم

یارب به کوه طور نرفتیم،چون تو را

در روضه ی رقیه ملاقات کرده ایم

معراج ما مجالس سالار زینب است

با بال گریه سیر سماوات کرده ایم

با این لباس نوکری ظاهرا سیاه!!!

بر مردم زمانه مباهات کرده ایم

ما رقص زیر تیغ غمش را هزار بار

با لطمه های هروله اثبات کرده ایم

دل را به جرم حب علی،با همین دو دست

بالای دار عشق مجازات کرده ایم

شکر خدا که ما ز ازل این دو چشم را

نذر عزای مادر سادات کرده ایم


__________________

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ

أَشْهَدُ أَنْتَ أَوَّلُ مظلوم وَأَوَّلُ مغصُوب حَقُّهُ فَصَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَاعْتَدَى عَلَیْکَ وَ صَدَّ عَنْکَ لَعْناً کَثِیراً

داغت دل شکسته ما را کباب کرد
شد اشک سرخ و خانه چشمم خراب کرد
ما شمع زاده ایم بسوزیم پای تو
ما را هزار بار محرم مذاب کرد
روزی که سنگ صحن تو را بوسه می زدم
دیدم خدا دعای مرا مستجاب کرد
دیوانگی هر شب ماهم حکایتی است
قربان چشم بنده نوازت ثواب کرد
شکر خدا که مادر سادات از ازل
ما را برای سینه زدن انتخاب کرد
آن گاه نام یک یک ما را به گریه گفت
ما را برای زیر قدومت تراب کرد
تا یاد تشنگی تو افتیم روز و شب
ما را همیشه تشنه یک جرعه آب کرد

معراج ما مجالس سالار زینب است

با بال گریه سیر سماوات کرده ایم

شکر خدا که ما ز ازل این دو چشم را

نذر عزای مادر سادات کرده ایم

فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید


مرا به خانة زهرای مهربان ببرید به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا برای جامه دریدن به سوی آن ببرید؟
مرا اگر شَوَم از دست، برنگردانید به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا به سوی سنگ مزارش، کِشان کِشان ببرید؟
مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید؟
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار مرا به غربت آن هجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید



افشین علاء

روز نخست چون گل این بوستان شکفت
عِطر عفیف عشق فرو ریخت بر تنش

هم باشدش بهار رسالت در آستین
هم می چکد گلاب ولایت ز دامنش


مردآفرین زنی که خلیلانه می شکست

بتخانه خلاف خلافت ز شیونش


از سدره نیز در شب معراج می گذشت

حرمت اگر نبود عنانگیر توسنش




خسرو احتشامی

ناموس دردهای علی بودی و چو اشک

پنهان نمود غیرت شیر خدا ترا

دفن شبانه ی تو که با خواهش تو بود

فریاد روشنی است ز چندین جفا ترا

یک عمر در گلوی تو بغض استخوان شکست

در سایه داشت گرچه علی چون هما ترا

دادند در بهای فدک آخر- ای دریغ-

گلخانه ای به گستره ی کربلا ترا

دارد نشانـه از حـرم بـی نشانه ات
تشییع مخفیانـه و دفـن شبانـه ات
باب تو باب وحی در رحمت خداست
چون شد که قتلگاه تـو شد آستانه ات
نه در اُحد، نه در دل صحرا، نه در بقیع
حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات
از خیمه هـای سوختـۀ کربـلا گذشت
آن آتشـی کـه سبـز شد از آشیانه ات
در پیش چشم فاتح بـدر و احد زدند
گه بـا غلاف تیغ و گهـی تازیانـه ات
حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه
ای کوه غصه های علـی روی شانـه ات
صد بار جان فشاندی و در یاری علی
دیدنـد بـاز جانـب مسجــد، روانه ات
ای حامی علی که گمان داشت شوهرت
با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

بر عالم سرما زده گرما دادند

خورشیدترین.. ترا به دنیا دادند

با سجده و سجاده چهل روز گذشت

تا عاقبت آن سیب خدا را دادند

مفهوم حقیقی حیاتی بانو!

با تو به زمین معنی ومعنا دادند

تا اینکه به سوی آسمانها بپریم

با نام شما به بالمان پا دادند

بامعجزه ی کنیز چشمان شما

هی مرده گرفتند ومسیحا دادند

ای قبله لبهای محمد زهرا

سر سبزی طو بای محمد زهرا

تسبیح خدا که از ازل می کردی

سجده به هُوَ عز وجل می کردی

در لحظه ی ناب سحر هر جمعه

یاد همه ی اهل محل می کردی

با شهد نگاه مهربانت هر روز

تلخی زمانه را عسل می کردی

لبخند که می زدی همه غم ها را

در چشم علی چه زود حل میکردی

یک دست به آسیاب سنگی با درد

با دست دگر بچه بغل می کردی

زحمت کش خانه ی علی یا زهرا

مهتاب شبانه ی علی یا زهرا

تو فاطمه هستی وکسی کوثر نیست

از رتبه ی قدسی تو بالاتر نیست


تا روز ابد اگر بماند دنیا

غیر از تو کسی هم نفس حیدر نیست

ای شان نزول همه ی آیین ها

بی معرفت مهر تو پیغمبر نیست

هر روز می آید دم در بابایت

یعنی احدی از گل من بهتر نیست

این واجب عینی است ببوسد دستت

این مهر پدر به ناز یک دختر نیست

یعنی که توییی بانی خلقت زهرا

یعنی که تویی راه سعادت زهرا

ای بال وپر فرشته ها دورو برت

ای حور زمین که آسمان زیر پرت

با پای ورم کرده سر سجاده

هرگز نشود ترک دعای سحرت

صد بارشنیده شد که پیغمبر گفت

ای روی دو پهلوم فدایت پدرت

خرمای بهشتی تورا می خواهد

این معتکف دائمی پشت درت

تا حشر بماند به دل دنیامان

غمنامه این زندگی مختصرت

ای ناله ی جانسوز مدینه زهرا

خاکستر تو مانده به سینه زهرا

بی تو همه ی باغچه هامان زردند

از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند

از روز سقیفه تا که بازوت شکست

بر حرمت این خانه بلا آوردند

با ضربه ی یک غلاف بی شرم وحیا

ای وای بمیرم چه کبودت کردند

تو رفتی و مادران این داغ هنوز

مارا به بهانه ی غمت پروردند

حالا همه ی قبیله ات در به درند

کی در حرم امن تو بر می گردند

عجل لولیک تو بخوان یا زهرا

ای مادر صاحب الزمان یا زهرا


علیرضا لک

عشق یعنی
چهره ها با اشک زیبا می شود
عشق با تصویر معنا می شود

عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست

عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا

عشق یعنی جلوه صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی

عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم

عشق بر دلها شهامت می دهد
عشق بر غمها حلاوت می دهد

عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد

عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق یعنی صحبت بی واهمه
عشق یعنی انقلاب فاطمه

عشق یعنی عشق ناب فاطمه
بیت الاحزان ِ خراب فاطمه

عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر دربند پیش فاطمه

آنکه خود مرد دلیر جنگ بود
دستگیر فرقه ای صد رنگ بود

عشق یعنی غسل زیر پیرهن
دست بیرون کردن از زیر کفن

عشق یعنی عاشقی در تار و پود
گردش دستاس با دست کبود

عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری

عشق یعنی قلب چون آیینه ای
جای میخ در به روی سینه ای

عشق یعنی انتظار منتظَ-ر
سینه ای مجروح از مسمار در

عشق یعنی طاعت جان آفرین
رد خون سینه بر روی زمین

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

شنیده می شود از آسمان صدایی که ... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ... نبوده هیچ کسی جز خدا، خدایی که ... نوشت نام تو را، نام آشنایی که ...
پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد نوشت فاطمه، هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه، تکلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل ـ قصیده نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درک خاک مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد! درون خانه بهشت معطری دارد
پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چراکه روی زمین واژه وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژه ها کشیده تو را گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را
که گرد چادر تو آسمان طواف کند و زیر سایه آن کعبه اعتکاف کند ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند که این شکوه جهان را پر از عفاف کند
کتاب زندگی ات را مرور باید کرد مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد
در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهیکم التکاثر بود درون خانه تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه مولا به پایت افتاده است
به حکم عرش بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشک علی ساختی، به نان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم
به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری کن و این بار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
.........

سید حمید برقعی