فاطمه، بهشت پیامبر
... آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی
بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این
ملک خوب و پاک و صمیمی، این امین رازهای من و پیام های خداوند، پیام آورد
که معبود، چهل شبانه روز تو را می خواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو می
طلبد... و من که جان می سپردم به پیام های الهی و آتش اشتیاقم زبانه می
کشید بادم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگی اش از آن من شده باشد، بال
درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم. شجاعی، سید مهدی |
تا ابد فاطمه فاطمه است
وصایای حضرت فاطمه (س)
از احادیث و اخبار اهل بیت و راویان اهل سنت چنین بر میآید که فاطمه(س) دارای سه وصیت نامه در موضوعات مختلف بوده است.
الف. وصیتنامه مالی
فاطمه(س) در روزهای پس از رحلت رسول خدا(ص)، در مورد اموال موقوفه و شخصی خویش وصایایی داشت و بسیاری از اموالی را که از رسول خدا(ص) به وی رسیده بود، وقف کرد. نقل شده است: بعد از رحلت رسول خدا(ص)، عباس بن عبدالمطلب نزد دختر پیامبر رفت و از وی خواست تا مقداری از اموال رسول خدا را برای پذیرایی از مهمانها و مصارف دیگرش به وی بدهد، لکن معلوم شد دختر پیامبر همه آنها را در راه خدا وقف کرده و چیزی باقی نمانده است.
در اینجا دو نمونه از وصایای مالی آن حضرت را ذکر میکنیم.
1. حیطان سبعه
حیطان سبعه، باغهای هفت گانهای بود که اطراف آن دیوار کشیده شده بود. بنا به روایتی، حضرت فاطمه(س) وصیت کرده بود تا این باغها وقف امور خیریه شود. ابوبصیر میگوید: خدمت امام باقر(ع) رسیدم. او فرمود:آیا وصیتنامه مادرم فاطمه(س) را دیدهای؟ عرض کردم: نه. سپس درخواست کردم آن را بر من بخواند. امام باقر(ع) زنبیل کوچکی را آوردند و نوشتهای را در مقابلشان نهادند که درباره حیطان سبعه بود. در آن وصیتنامه آمده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد رسول الله(ص) اوصت بحوائطها السبعه: العواف و الدلال و البرقه و المثیب و الحُسنی و الصافیه و مالام ابراهیم الی علیٌ بن ابیطالب(ع) فإن مضی علیّ فإلی الحسن فإن مضی الحسن فإلی الحسین فإن مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی. شهد الله علی ذلک و المقداد بن الاسود و الزبیربن عوام و کتب علی بن ابیطالب(ع)؛
به نام خداوند بخشنده مهربان. این، چیزی است که فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصیت کرده است. فاطمه(س) وصیت میکند به باغهای دیوار کشیدة هفتگانه که عبارتاند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم... که درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابیطالب(ع) قرار میدهم. چنانچه او درگذشت، وصی من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثهای برای او پیش آمد، بزرگترین فرزند پسر باقیماندهام آن را به عهده میگیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد میگیرم و همچنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد.
امام باقر(ع) فرمود : مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابیطالب(ع) آن را نوشت و برای همیشه باقی ماند.[1]
2. أمُّ العیال
ام العیال از دیگر موقوفات فاطمه
زهرا(س) است که بیست هزار نخل داشت و نیز میوههایی چون لیمو و پرتقال و
... در آن کشت میشد. فاطمه اطهر(س) آن را نیز وقف فقرا و سادات کرد که در
کتابهای عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ العیال صدقة فاطمه بنت رسول
الله(ص)؛ ام العیال صدقه فاطمه دختر رسول خداست.
حضرت فاطمه(س) برای آن هم وصیتنامه خاصی نوشت؛ زیرا این منطقه از اهمیت
والایی برخوردار بود. امّ العیال امروز هم دارای چشمههای پر آب و سرشار
است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار میرود.[2]
ب) وصیت نامه الهی ـ سیاسی
آن حضرت وصایای شفاهی و غیر مکتوب نیز داشت و به حضرت امیرمؤمنان(ع) سفارشهایی کرد. این وصیت در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح شد و فرازهای مختلفی دارد.
1. ای علی! مرا یاد کن.
او در لحظههای واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
قالت: یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛ ای اباالحسن! برای من لحظهای بیش از زندگانی نمانده است و زمان کوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت میکنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.[3]
2. خواندن قرآن
همچنین حضرت زهرا(س) در کلمات ارزشمند دیگری، به امام علی(ع) وصیّت فرمود که: اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛
وقتی وفات کردم تو غسل و کفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظههایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا میسپارم و درباره فرزندانم سفارش نیکوکاری دارم.[4]
3. ازدواج با امامه
از وصایای دیگر حضرت زهرا(س) به علی(ع)، توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(س) امامه بود که فرمود:
جَزاکَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصیِکَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی بِاِبْنَةِ اُخْتِی اَمَامََةَ فَاِنَّها تَکونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ؛[5] ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیکو دهد! اولین وصیت من به تو این است که چون مردان به زنان نیاز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.[6]
4. آنان را آگاه مساز!
حضرت زهرا(س) در تداوم مبارزات منفی علیه کودتاگران سقیفه، به امام علی(ع) وصیت کرد:
اِنِّی اُوصیِکَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً، وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ؛[7]
همانا من تو را وصیت میکنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابوبکر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو را سوگند میدهم به حق رسول خدا(ص) که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.[8]
امام صادق(ع) نقل فرمود که حضرت زهرا(س) در لحظههای آخر زندگی خطاب به علی(ع) فرمود:
اِذا تَوَفَّیْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَةَ وَ اُمَّ اُیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَیَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ عَمّاراً وَ المِقْدادُ وَ اَبّاذَرَ وَ حُذَیْفَةَ وَ لا تُدْفِنِّی اِلاّ لَیْلاً وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِی اَحَداً؛[9] وقتی وفات کردم به هیچ کس اطلاع نده، جز اینکه از زنان به امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه، و از مردان به دو فرزندم حسن و حسین(ع) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذیفه خبر ده. مرا دفن نکن، مگر در شب و قبر مرا به هیچ کس اطلاع نده تا مخفی بماند.[10]
حضرت زهرا(س) به اسماء بنت عمیس فرمود:
یا اَسْماءُ اِذا مِتُّ فَاغْسِلْینِی اَنْتِ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِیطالِبٍ(ع) وَ لا تُدْخِلِْی عَلَیَّ اَحَداً؛[11] ای اسماء، وقتی من از دنیا رفتم، تو و علی(ع) مرا غسل دهید و هیچ کس را در کنار جنازه من راه ندهید.[12]
5. دشمن من و رسول خدا را آگاه مکن!
همچنین آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
اُوصِیکَ
اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ
اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا
تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ
وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ؛[13]
(ای علی) تو را وصیت میکنم هیچ یک از آنان که به من ظلم روا داشتند و حق
مرا غصب کردند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آنها دشمنان من و
دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده که فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز
بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها آرام گرفته و دیدهها به خواب
فرو رفته باشند.[14]
ج) وصیت نامه مکتوب
سخنان فاطمه(س) در آخرین لحظات با شوهر مظلوش به پایان رسید. او با ذکر شهادتین برای همیشه چشمان خود را بر روی دنیا بست و به دیار ابدی، نزد پدرش رسول گرامی اسلام شتافت. به اطراف خانه خانه خویش نگاه کرد، چشمش به بستهای افتاد که از همسرش به یادگار مانده بود. آن را باز کرد و دید حضرت فاطمه، چنین وصیت کرده است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ؛[15] به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیّتنامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت میکند که شهادت میدهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(ص) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شکّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده کرده، وارد محشر میفرماید.
ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطّلاع نده. تو را به خدا میسپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود میفرستم.[16]
پی نوشت ها:
[1] . فروع کافی، شیخ کلینی، ج7، ص48، حدیث5؛ بحارالانوار، ج43، ص235.
[2] . معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج6، ص 194.
[3] . کتاب زهرة الریاض کوکب الدّری، ج1، ص253.
[4] . بحارالانوار ، ج79، ص27.
[5] . طبری عن احمد بن محمد الخشّاب عن زکریا بن یحیی عن ابن ابی زائده عن
أبیه عن محمد بن الحسن عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال امیرالمؤمنین ... .
[6] . بحارالانوار، ج43، ص217؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304؛ علل الشرائع، ج1، ص188.
[7] . روضة الواعظین ذکر حدیثاً فی مرض فاطمه، ص 130.
[8] . کشف الغمة ، ج 2، ص 68.
[9] . الطبری الامامی عن احمد بن محمد الخشّاب عن زکریا بن یحیی ابن ابی
زائدة عن أبیه عن محمد بن الحسن عن أبی بصیر عن ابی عبدالله قال... .
[10]. دلائل الامامة طبری، ص44؛ بحار الانوار، ج78، ص310.
[11]. عن عمارة بن المهاجر عن ام جعفر.
[12]. ذخائر العقبی، ص 53.
[13]. عن علی بن احمد بن العباس احمد بن یحیی عن عمرو ابن ابی المقدام و زیادبن عبیدالله قالاعن اباعبدالله... .
[14]. بحارالانوار، ج43، ص209؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304.
[15] . عن ابن عباس قال... .
[16]. کتاب عوالم، ج11، ص514؛ بحارالانوار، ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390.
از جمله شبهات موجود بر علیه شیعیان از طرف اهل سنت و وهابیت ، انکار واقعه حمله عمر و بعض دیگر صحابه به خانه علی (ع) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) می باشد.
آنان ضمن انکار این جریان و آوردن توجیهات غیر منطقی ، اسناد و مدارکی که دالّ بر صحت انجام این فاجعه است را منکر شده و از لحاظ رجالی مورد حمله قرار می دهند . و این امر تا حدی برای آنان متقن جلوه نموده که از این واقعه ، با نام " افسانه آتش زدن خانه " تعبیر می کنند.
چندی پیش کتابی به نام ( ظلامه الزهرا فی روایات اهل السنه ) (http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=71 ) چاپ شد که به بررسی تاریخی و سندی این واقعه و وفایع دیگر پرداخت ( بر اساس معیارهای اهل سنت در جرح و تعدیل ) .
لذا نظر به اینکه این کتاب به زبان عربی می باشد ، ما برخی از مدارک و مسانید آن را با ترجمه فارسی روایات بیان می کنیم تا مورد استفاده پژوهشگران شیعه و اهل سنت و وهابیت قرار گیرد.
ندامت ابوبکر از حمله به خانه وحی
در روایات اهل سنت وارد شده است که ابی بکر در هنگام احتضار و اواخر عمر خود ، از انجام چند کار احساس پشیمانی و ندامت کرد و آرزو می کرد که ایکاش این کارها را انجام نمیداد .
یکی از این کارها ، حمله به خانه وحی بود.بنا به نقل طبری ( محمد بن جریر ) در تاریخ الامم و الملوک ( مشهور به تاریخ طبری ) ج2 ص 619 ( چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان – سنه 1403 ه ق ) :
" قال أبو بکر رضى الله تعالى عنه أجل إنی لا آسى على شئ من الدنیا إلا على ثلاث فعلتهن وددت أنى ترکتهن وثلاث ترکتهن وددت أنى فعلتهن وثلاث وددت أنى سألت عنهن رسول الله صلى الله علیه وسلم فأما الثلاث اللاتی وددت أنى ترکتهن فوددت أنى لم أکشف بیت فاطمة عن شئ وإن کانوا قد غلقوه على الحرب ووددت إنی لم أکن حرقت الفجاءة السلمی وأنى کنت قتلته سریحا أو خلیته نجیحا ووددت أنى یوم سقیفة بنى ساعدة کنت قذفت الامر فی عنق أحد الرجلین عمر وأبا عبیدة فکان أحدهما أمیرا وکنت وزیرا .... "
ما حصل معنا اینکه :
ابوبکر می گوید که ایکاش 3 کار را ترک می کردم و انجام نمیدادم
1- ایکاش به خانه فاطمه ( سلام الله علیها ) کاری نداشتم و آن را نمی گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .
2- ایکاش ( فجائه سلمی ) را می کشتم و یا آزادش می کردم ولی او را به آتش نمیسوزاندم
3- و ایکاش در روز سقیفه ، کار را بر عهده یکی از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح ، می گذاشتم تا او امیر میشد و من وزیر می شدم.
منابع زیادی از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن این جملات از ابی بکر می باشند.
منابع زیر ( با اختلاف کمی در الفاظ ) بیانگر این ندامت از قول ابوبکر می باشند
السقیفة وفدک - الجوهری - ص 43 و ص75
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 - 47
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 6 - ص 51
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 20 – ص24
تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423
میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 108 – 109
لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189
العقد الفرید - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 یا ج4 - ص 90 ( چاپهای دیگر )
الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24
الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 36
تاریخ الیعقوبی - الیعقوبی - ج 2 - ص 137
تاریخ الإسلام - الذهبی - ج 3 - ص 117 - 118
المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62
الأحادیث المختارة - ابی عبد الله الحنبلی - ج 1 - ص 87
( وی راجع به این روایت می گوید : و هذا حدیث حسن عن ابی بکر ... یعنی حدیث فوق از قول ابی بکر درست است . )
کنز العمال - المتقی الهندی - ج 5 - ص 631 – 633
الاموال - ابو عبید - ج1 - ص 304
مروج الذهب – المسعودی - ج2 - ص 301 – 302
بیشترین اشکال و شبهه مخالفان در رابطه با این روایت ، وجود شخصی به نام ( علوان بن داوود البجلی ) در سند این روایت است. ذهبی ، ابن حجر و عقیلی و بخاری ، وی را ( منکَر الحدیث ) می نامند.
توثیق ابن حِبّان برای علوان بن داوود :
ابن حِبّان در کتاب ( الثّقات ) ج8 ص 526 وی را جز افراد ثقه در نقل حدیث آورده است.
بررسی مقام علمی ابن حِبّان در نزد علمای اهل سنت :
ذهبی ( امام الجرح و التعدیل ) در کتاب " الموقظه " ص 79 ( تحقیق عبدالفتاح ابوغده – چاپ المطبوعات الاسلامیه – چاپ 4 سنه 1420 ه ق – بیروت ) می گوید :
" ینبوع معرفه الثقات : تاریخ البخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان " یعنی : سرچشمه و منشا شناخت ثقات ( افراد مورد اطمینان در نقل حدیث ) تاریخ بخاری ، ابن ابی حاتم و ابن حبان می باشند .
در حقیقت منظور نظر ذهبی از بیان این کلام این است که اگر خواستید در مورد میزان راستگویی در نقل حدیث افراد و ثقه بودن آنان بررسی کنید تا بتوانید ضعیف را از قوی و ثقه تشخیص دهید ، به این مراجع مراجعه کنید.
نکته جالب این است ، ذهبی ، که خود در جرح و تعدیل سرآمد بوده و از بزرگان و اربابان علم رجال در نزد اهل سنت است افراد را به این مراجع ( از جمله ابن حبان ) راهنمایی می کند.
مضاف بر اینکه ، خود ذهبی در " میزان الاعتدال " ج1 ص 274 ( در ضمن ترجمه افلح بن یزید ) می گوید :
" ابن حبان ربما قصب الثقه حتی کانه لایدری ما یخرج من راسه " بنابر این نقل ذهبی ، ابن حبان معروف به تشدد بوده ( سخت گیری ) و لذا به طریق اولی ، می توان به توثیقات او در مورد افراد اعتماد کرد.
نقل حدیث از منکرین حدیث در صحیح بخاری
با بررسی سندی احادیث موجود در صحیح بخاری در می یابیم که محمد بن اسماعیل بخاری نیز از افرادی که ( منکر الحدیث ) بودند ، حدیث نقل کرده است. و قطعا این سوال پیش می آید که چگونه ، بخاری ، علوان بن داوود را منکر الحدیث می داند ولی با این وجود از کسانی که منکر الحدیث هستند حدیث نقل می کند.!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
1- حسان بن حسان و هو حسان بن ابی عباد البصری نزیل مکه ....، قال ابو حاتم منکر الحدیث .( ابن حجر در ادامه می گوید ) (قلت) روی عنه البخاری حدیثین ..... الخ. ( مقدمه فتح الباری ص 394 – چای دار احیاء التراث العربی – بیروت – سنه 1408 ه ق )
2- احمد بن شبیب بن سعید الحبطی روی عنه البخاری ...... قال ابوالفتح الازدی منکر الحدیث . ( مقدمه فتح الباری ص 383 – چای دار احیاء التراث العربی – بیروت – سنه 1408 ه ق )
3- عبدالرحمن بن شریح بن عبدالله بن محمود المغافری ..... و شذ ابن سعد فقال منکر الحدیث ( طبقات الکبری – ج7 ص 516 – چاپ دار صاد بیروت ) .. مع ذلک ابن حجر وی را جزء راویان حدیث در صحیح بخاری آورده است . ( مقدمه فتح الباری ص 416 – چای دار احیاء التراث العربی – بیروت – سنه 1408 ه ق )
از آنجا که قصد ما نقل مختصر اقوال است و هدف بیان صحت سند روایت ابی بکر به لحاظ رجالی می باشد ، قبل از بیان نظر علمای رجال در مورد رجال سند این روایت ، مبحث ( علوان بن داوود ) را با سخنی از "عبدالله بن عُدَی " ( عالم بزرگ جرح و تعدیل اهل سنت ) به پایان می رسانیم.
ابن عدی در مقدمه کتاب خود به نام " الکامل فی ضعفاء الرجال " می گوید:
" و ذاکر فی کتابی هذا کل من ذکر بضرب من الضعف ، ومن اختلف فیهم فجرحه البعض وعدله البعض الآخر ، ومرجح قول أحدهما مبلغ علمی من غیر محاباة ، فلعل من قبح أمره أو حسنه تحامل علیه أو مال إلیه . وذاکر لکل رجل منهم مما رواه ما یضعف من أجله ، أو یلحقه بروایته ، وله اسم الضعف لحاجة الناس إلیها ، لأقربه على الناظر فیه . وصنفته على حروف المعجم لیکون أسهل على من طلب راویا منهم ، و لا یبقى من الرواة الذین لم أذکرهم إلا من هو ثقة أو صدوق ... الخ "
(الکامل - عبد الله بن عدی - ج 1 - ص 1 و 2 خطبة الکتاب – چاپ دارالفکر بیروت – سنه 1409 ه ق – تحقیق یحیی مختار غزاوی )
آنچنان که معلوم است سیره ابن عدی بر این است که در کتاب خود نام افرادی را بیاورد که به لحاظ رجالی ، ضعیف بوده اند و اگر نام کسی را ذکر نکرده است ، لاجرم حکم بر ثقه بودن و صدوق بودن می توان داد .
و با مطالعه این کتاب می بینیم که نامی از ( علوان بن داوود ) بعنوان ضعیف الحدیث نیامده است .لذا با مطالعه این مختصر که بیان شد ، می فهمیم که نمی توان روایت ابی بکر را صِرف وجود علوان بن داوود در سند آن ، رد کرد.
بررسی رجال حدیث
در زیر ، نام افرادی که در سند این روایت هستند و همچنین نظرات علمای رجال اهل سنت در مورد آنان را بیان می کنیم.
1 - توثیق یونس بن عبد الاعلی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 2 - ص 403
6471 - . یونس بن عبد الأعلى أبو موسى الصدفی ، أحد الأئمة ، عن ابن عیینة ، والولید بن مسلم ، وعنه مسلم ، والنسائی ، وابن ماجة ، والطحاوی ، وأبو الطاهر المدینی ، ثقة محدث مقرئ من العقلاء النبلاء ، مات 264
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 2 - ص 349
7936 - یونس بن عبد الأعلى بن میسرة الصدفی أبو موسى المصری ثقة ، من صغار العاشرة مات سنة أربع وستین وله ست وتسعون سنة / م س ق .
2 - توثیق یحیی بن عبدالله
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تهذیب التهذیب - ابن حجر - ج 11 - ص 208 - 209
388 - خ م ق ( البخاری ومسلم وابن ماجة ) یحیى بن عبد الله بن بکیر القرشی المخزومی مولاهم أبو زکریاء المصری الحافظ . وقد ینسب إلى جده . روى عن مالک واللیث وبکر بن مضر وحماد بن زید وعبد الله ابن سوید المصری وعبد الله بن لهیعة ومغیرة بن عبد الرحمن الحزامی ویعقوب ابن عبد الرحمن القاری وعبد العزیز الدراوردی وعوف بن سلیمان القاضی ومفضل بن فضالة وضمرة بن ربیعة وجماعة . روى عنه البخاری وروى مسلم وابن ماجة له بواسطة محمد ابن عبد الله هو الذهلی ومحمد بن عبد الله بن نمیر ومحمد بن إسحاق الصغانی وسهل ابن زنجلة وحرملة بن یحیى وأبو زرعة الرازی وأبو عبید القاسم بن سلام ومات قبله ابنه عبد الملک بن یحیى بن بکیر ویحیى بن معین ودحیم ویونس بن عبد الأعلى الصدفی وبقی ابن مخلد وإسماعیل سمویه ویحیى بن أیوب بن بادی العلاف ومحمد بن إبراهیم البوشنجی وأبو علی الحسن بن الفرج الغزی وآخرون . قال أبو حاتم یکتب حدیثه ولا یحتج به وکان یفهم هذا الشأن وقال النسائی ضعیف وقال فی موضع آخر لیس بثقة وذکره ابن حبان فی الثقات . وقال مات فی النصف من صفر سنة إحدى وثلاثین ومائتین وقال ابن یونس کان مولده سنة أربع وخمسین ومائة . قلت : وقال أبو داود سمعت یحیى بن معین یقول أبو صالح أکثر کتبا ویحیى بن بکیر أحفظ منه وقال الساجی قال ابن معین سمع یحیى بن بکیر الموطأ بعرض حبیب کاتب اللیث وکان شر عرض کان یقرأ على مالک خطوط الناس ویصفح ورقتین ثلاثة وقال یحیى سألنی عنه أهل مصر فقلت لیس بشئ . وقال الساجی هو صدوق روى عن اللیث فأکثر وقال ابن عدی کان جار اللیث ابن ‹ صفحه 209 › سعد وهو أثبت الناس فیه وعنده عن اللیث ما لیس عند أحدکم وقال مسلمة بن قاسم تکلم فیه . لان سماعه من مالک إنما کان بعرض حبیب وقال الخلیلی کان ثقة وتفرد عن مالک بأحادیث وقال البخاری فی تاریخه الصغیر ما روى ابن بکیر عن أهل الحجاز فی التاریخ فانی أنفیه وقال ابن قانع مصری ثقة .
3 - توثیق اللیث
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 2 - ص 151
4691 - اللیث بن سعد أبو الحارث ، الإمام ، مولى بنی فهم ، سمع عطاء ، وابن أبی ملیکة ، ونافعا ، وعنه قتیبة ، ومحمد بن رمح ، وأمم ، ثبت من نظراء مالک ، قیل : کان مغله فی العام ثمانین ألف دینار ، فما وجبت علیه زکاة ! عاش إحدى وثمانین سنة ، مات 175 فی شعبان . ع .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 2 - ص 47 - 48
5702 - اللیث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمی أبو الحارث المصری ثقة ثبت فقیه إمام مشهور من السابعة مات فی شعبان سنة خمس وسبعین / ع .
4- علوان بن داوود
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الثقات - ابن حبان - ج 8 - ص 526
علوان بن داود البجلی من أهل الکوفة یروى عن مالک بن مغول روى عنه عمر بن عثمان الحمصی
5 - توثیق صالح بن کیسان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 1 - ص 498
2358 - صالح بن کیسان المدنی رأى ابن عمر وسمع عروة والزهری وعنه ابن عیینة وإبراهیم بن سعد والداروردی ثقة جامع للفقه والحدیث والمروءة قال أحمد : هو أکبر الزهری بخ بخ . ع
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 1 - ص 431
2895 - صالح بن کیسان المدنی أبو محمد أو أبو الحارث مؤدب ولد عمر ابن عبد العزیز ثقة ثبت فقیه من الرابعة مات بعد سنة ثلاثین أو بعد الأربعین / ع
6 - توثیق عمر بن عبدالرحمن بن عوف
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الثقات - ابن حبان - ج 5 - ص 146
عمر بن عبد الرحمن بن عوف الزهری یروى عن جماعة من أصحاب النبی صلى الله علیه وسلم روى عنه ابنه حفص بن عمر
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 1 - ص 722
4952 - عمر بن عبد الرحمن بن عوف الزهری المدنی مقبول من الثالثة / د
7 - توثیق عبدالرحمن بن عوف
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تقریب التهذیب - ابن حجر - ج 1 - ص 585
3987 - عبد الرحمن بن عوف بن عبد عوف بن عبد بن الحارث بن زهرة القرشی الزهری أحد العشرة أسلم قدیما ومناقبه شهیرة مات سنة اثنتین وثلاثین وقیل غیر ذلک . / ع
-----------------------------------------------------------------------------------------------
اعتراف طبری
از جمله منابعی که در آن تهدید به آتش زدن خانه وحی از طرف عمر ، به صراحت وارد شده است ، تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) تالیف ابی جعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 ه ق می باشد.
آشنایی مختصر با صاحب کتاب
محمد بن جریر طبری از بزرگان و اکابر عامه می باشد. وی دارای تالیفات زیاد در موضوعات مختلف می باشد .
از جمله کتب معروف وی ، می توان به تاریخ الامم و الملوک ( تاریخ طبری ) ، تفسیر جامع البیان ( تفسیر طبری ) ، المنخب من ذیل المذیل ( در مورد تاریخ صحابه و تابعین ) ، صریح السنه ، کتاب الولایه ( در اثبات طرق حدیث غدیر خم – بنا به نقل ابن کثیر دمشقی ، این کتاب در 2 مجلد ضخیم تنظیم شده بود . " البدایه و النهایه ج11 ص 167 " ) .
ابن کثیر در مورد ابن جریر طبری چنین می گوید :
" وکان حافظا لکتاب الله ، عارفا بالقراءات کلها ، بصیرا بالمعانی ، فقیها فی الاحکام ، عالما بالسنن وطرقها وصحیحها وسقیمها ، وناسخها ومنسوخها ، عارفا بأقوال الصحابة والتابعین ومن بعدهم ، عارفا بأیام الناس وأخبارهم . وله الکتاب المشهور فی تاریخ الأمم والملوک ، وکتاب التفسیر لم یصنف أحد مثله. "
( البدایه و النهایه – ابن کثیر – ج11 ص 166 )
تاریخ طبری از جمله معتبرترین کتب تاریخی اهل سنت می باشد . آنچنان که بسیاری از علمای اهل سنت من جمله ابن خلدون ( در تاریخ ابن خلدون ) ، ابن اثیر ( در الکامل فی التاریخ ) ، ابن کثیر ( در البدایه و النهایه ) و ... از مطالب وی مستقیما استفاده کرده اند.
نکته جالب در مورد این عالم اهل تسنن این است که وی در تفسیر آیه 6 سوره مائده ، بیان کرده است که باید پاها را مسح کرد . ( تفسیر جامع البیان – طبری – ج 6 ص 177 ) و ابن کثیر در البدایه و النهایه ج 11 ص 167 نیز به این نظر طبری اشاره کرده و البته توجیهاتی دارد که دیدن آن خالی از لطف نیست.
اعتراف طبری در خصوص تهدید عمر به آتش زدن خانه وحی
طبری در تاریخ خود ج2 ص 443 ( باب السنه الحادیه عشره من الهجره ) با سند خود بیان می کند که :
" حدثنا ابن حمید قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه. "
یعنی :
حدیث کرد ما را ابن حمید ، گفت حدیث کرد ما را جریر بن مغیره از زیاد بن کلیب که گفت : عمر بن خطاب به منزل علی ( علیه السلام ) آمد در حالیکه طلحه و زبیر و مردانی از مهاجرین در آنجا بودند . پس گفت : به خدا قسم که شما را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت خارج ( از خانه ) بیرون آیید. زبیر با شمشیر بر او وارد شد . پس شمشیر را از دستش انداختند و و بر وی هجوم آورده و او را گرفتند.
ترجمه سند روایت :
توثیق محمد بن حمید بن حیان التمیمی ، ابو عبدالله الرازی ( ابن حمید ) استاد طبری
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 25 ص 100 ( ذیل رقم 5167 ) از قول ابا زرعه می گوید :
من فاته ابن حمید یحتاج ان ینزل فی عشره آلاف حدیث .
و در ج25 ص 101 بیان می کند که ابوبکر ابن خیثمه گفت : از یحیی بن معین در مورد محمد بن حمید رازی سوال شد. ابن معین گفت : ثقه ، لیس به باس ، رازی کَیّس.
( البته تضعیف ابن حمید بوسیله جوزجانی و ... که در تهذیب التهذیب آمده است ، مردود می باشد زیرا که اساتید رجال اهل سنت مانند ابن معین و ابوزرعه ، وی را توثیق کرده اند.)
ذهبی ( امام الجرح و التعدیل ) در تذکره الحفاظ ج 2 ص 491 می گوید :" حدث عنه ابو داوود و الترمذی و ابن ماجه و ... "
ذهبی در سیر اعلام النبلاء ج 11 ص 503 و 504 درباره وی می گوید : " حدث عنه ابو داوود و الترمذی و القزوینی فی کتبهم و احمد بن حنبل و ابو زرعه و .... و محمد بن هارون الرویانی و خلق کثیر ."
" و قال ابو قریش الحافظ : قلت لمحمد بن یحیی : ما تقول فی محمد بن حمید ؟ فقال : الا ترانی احدث عنه ."
توثیق جریر ( جریر بن عبدالحمید ) متوفی سنه 188 ه ق
" 257 - 26 / 6 ع - جریر بن عبد الحمید الحافظ الحجة أبو عبد الله الضبی الکوفی محدث الری . ولد سنة عشر ومائة . وسمع من منصور بن المعتمر وحصین بن عبد الرحمن وبیان بن بشر وسهیل والأعمش وعدة . وقرأ القرآن على حمزة . حدث عنه على ابن المدینی وإسحاق وقتیبة ویوسف بن موسى القطان وأحمد بن حنبل وعلی بن حجر وعثمان بن أبی شیبة ومحمد بن حمید وخلق کثیر . رحل إلیه المحدثون لثقته وحفظه وسعة علمه . قال ابن معین سمعته یقول : عرض على بالکوفة ألفا درهم یعطونی مع القراء فأبیت ثم جئت اطلب ما عندهم . قال یحیى بن معین : طلب جریر الحدیث خمس سنین فقط . توفى جریر بالری فی سنة ثمان وثمانین ومائة رحمه الله تعالى وحدیثه عال فی جزء ابن عرفة. "
( تذکره الحفاظ – ذهبی – ج1 ص 271 و 272 )
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج4 ص 544 در مورد وی می گوید : " و قال محمد ابن سعد : کان ثقه کثیر العلم ، یرحل الیه ".
توثیق مغیره ( المغیره ابن مقسم الضبی )
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 28 ص 399 در باره وی می گوید :
" و قال عبید بن یعیش ، عن ابی بکر بن عیاش : ما رایت احدا افقه من مغیره ، فلزمته. "
و در همان جلد در ص 400 می گوید :
" و قال احمد بن سعد بن ابی مریم ، عن یحیی بن معین : ثقه ، مامون."
ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب ج 10 ص 241 درباره وی می گوید :" و قال النسائی : مغیره ثقه ". ...... " و ذکره ابن حبان فی الثقات "
توثیق زیاد بن کلیب التمیمی الحنظلی ، ابو معشر الکوفی
ابن حبان در الثقات ج6 ص 327 درباره وی می گوید :
" زیاد بن کلیب أبو معشر النخعی من أهل الکوفة یروى عن الشعبی وإبراهیم النخعی روى عنه یونس بن عبید وخالد الحذاء وشعبة وکان من الحفاظ المتقنین مات سنة سبع عشرة ومائة."
یوسف المزی در تهذیب الکمال ج 9 ص 505 درباره وی می گوید : " قال احمد بن عبدالله العجلی : کان ثقه فی الحدیث . قدیم الموت."
و در همان جلد ص 506 درباره وی می گوید : " و قال النسائی : ثقه " ..... روی له مسلم ، و ابو داود ، و الترمذی ، و النسائی.
ذهبی در الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ج 1 ص 412 درباره وی می گوید :
" 1705 - زیاد بن کلیب أبو معشر التمیمی عن إبراهیم والشعبی وعنه منصور وأبو بشر وابن أبی عروبة حافظ متقن توفی 119 . م د ت س . ".
منبع: وبلاگ شبهای پیشاور