پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

پرسش وپاسخ

سئوال ازاهل سنت وپاسخ شیعه به اهل سنت

جنگ جمل

جنگ جمل

جنگ جمل نخستین فتنه بر علیه امام علی علیه السلام پس از پذیرش خلافت اسلامی توسط آن حضرت بود در این جنگ طلحه و زبیر در حالی که عایشه همسر رسول خدا (ص) را نیز با خود همراه کرده بودند، بر علیه امام شوریدند. این جنگ در حوالی بصره رخ داد و در آن تعداد زیادی از هر دو گروه کشته شدند. در نهایت جنگ با پیروزی امام علی علیه السلام پایان گرفت.

امام علی علیه السلام
مدینة العلم.jpg
رویدادهای مهم زندگی
مبعثاولین مسلمان مردولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنلیلة المبیتهجرت به مدینهازدواج با امیرالمؤمنین (ع)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغدیر خمواقعه سقیفه بنی ساعدهشورش مسلمانان علیه عثمان جنگ جملجنگ صفینجنگ نهروان
بستگان
پیامبر اکرم(ص) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • عباس بن عبدالمطلبجعفر طیارعقیل بن ابیطالبفاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س) • ام البنین(ع) • حضرت عباس(ع) • محمد بن حنفیهعبدالله بن جعفر طیارعبدالله بن عباس
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری اصبغ بن نباتهحذیفة بن یمانخالد بن سعیدخزیمة بن ثابتاویس قرنیقیس بن سعدکمیل بن زیادمالک اشترمیثم تمارهاشم بن عتبه مرقالمحمد بن ابی بکرزید بن صوحانجابر بن عبدالله انصاریحجر بن عدی
خلفای معاصر
ابوبکرعمر بن خطابعثمان بن عفان
آثار
نهج البلاغه
مکان های مرتبط
مکهمدینهنجف اشرفکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعکوفهمسجد کوفه و ...


محتویات

اطلاعات کلی جنگ جمل

زمان و مکان وقوع جنگ جمل

برخى از مورّخان نوشته اند که جنگ جمل در جمادى اوّل سال ۳۶ هجرى اتّفاق افتاد[۱] ، در حالى که برخى دیگر تأکید کرده اند که در جمادى ثانى همان سال اتّفاق افتاد و بیش از یک روز به درازا نکشید.[۲] تاریخ دو نامه اى که امام على (علیه السلام) براى مردم مدینه و کوفه پس از پایان جنگ نوشت ، نظر اوّل را تأیید مى کند و این در حالی است که تنها پنج ماه از آغاز زمامداری امیرالمؤمنین (علیه السلام)،می گذشت.

جنگ جمل در محلّى به نام زابوقه[۳] (در اطراف بصره) یا زاویه [۴](یکى از محلّه هاى بصره) یا در خریبه[۵] (محلّى در نزدیکى بصره) اتّفاق افتاد .

تعداد شرکت کنندگان در نبرد

سپاه امام علی (علیه السلام)

تعداد سپاهیان امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام) در این جنگ بیست هزار نفر بودند[۶].فرماندهای سپاه حضرت افراد زیر بودند:

سپاه اصحاب جمل

تعداد سپاهیان اصحاب جمل را سی هزار نفر نوشته اند.[۹]از جمله فرماندهان آنان می توان به افراد زیر اشاره کرد:

  • فرمانده جنگ : زبیر بن عوام
  • فرمانده سواره نظام: طلحة بن عبیدالله
  • فرمانده سمت راست سواره نظام: مروان بن حکم
  • فرمانده سمت چپ سواره نظام: هلال بن وکیع دارمى
  • فرمانده پیاده نظام: عبد اللّه بن زبیر
  • فرمانده سمت راست پیاده نظام: عبد الرحمان بن عتّاب بن اسید
  • فرمانده سمت چپ پیاده نظام: عبد الرحمان بن حارث
  • پرچمدار: عبداللّه بن حکیم بن حزام

پیش زمینه های جنگ جمل

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان مهاجران دو گرایش اموی و هاشمی ‌‌بود که هیچ کدام نتوانستند خلافت پس از آن حضرت را بدست آورند. امویان به دلیل عنادورزی طولانیشان بر ضد اسلام و هاشمیان به دلیل حسادت قریش و به ویژه مشکلاتی که با امام علی علیه‌السلام داشتند.

نتیجه کنار گذشتن این گروه آن بود که جناح میانی قریش که همان ابوبکر و عمر بودند، بر سر کار آمدند. در دوره این دو نفر هر چه بود، زمینه مناسبی در میان تمامی ‌‌قریش برای عثمان که خود از بنی‌امیه بود، پیش آمد. در مسائل انتخاب عثمان گذشت که او تا چه اندازه در میان قریش محبوب القلوب بود. زمانی که عثمان در دایره قریش تنها به امویان پرداخت، بار دیگر خط میانی هوس خلافت کرد.

در میان آنان طلحه که هم طایفه ای ابوبکر یعنی از بنی‌تیم بود، خواست تا با حمایت عایشه به خلافت دست یابد. زبیر نیز چندی او را کمک می‌‌کرد و گاه خود هوس خلافت داشت. زمان برپایی جنگ جمل، ابن عباس به زبیر گفت: عایشه حکومت را برای طلحه می‌‌خواهد، تو در این میانه چه می‌‌کنی؟[۱۰]

این خط میانی در مدینه فرصتی نیافت و مشاهده کرد که پس از کنار رفتن امویان، علی علیه‌السلام از بنی‌هاشم بر سر کار آمد. اکنون چه باید می‌‌کرد؟ ابتدا حکومت جدید را پذیرفت به گمان آن که بتواند سهم عمده‌ای در حکومت تازه داشته باشد. طلحه و زبیر پیشنهاد کردند تا حکومت بصره، کوفه و یا شام به آن‌ها سپرده شود.

امام با زیرکی فرمودند که در مدینه بیشتر به آنان نیاز دارد.[۱۱] این هدف برآورده نشد و طلحه و زبیر سران این خط میانی، به قصد انجام عمره راهی مکه شدند تا در آنجا با عایشه که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز بازنگشته بود، در این باره مذاکره کنند.

تا اینجا سه خط سیاسی وجود دارد. خط بنی‌هاشم، خط بنی‌امیه و خط میانی قریش که بعدها به عنوان «ابناء المهاجرین» در شورش عبدالله بن زبیر ظاهر شد. حرکت جمل تبلور قدرت نمایی از خط میانی قریش است که خود را تابع ابوبکر و عمر می‌‌داند. طلحه و زبیر در مکه توانستند عایشه را به همراهی خود راضی کنند و این بزرگترین موفقیت برای آنان بود. عایشه هم با طلحه مناسبات خاندانی داشت و هم برای عبدالله بن زبیر فرزند خواهرش دلسوزی می‌‌کرد. در این سفر عبدالله نقش عمده‌ای در همراه کردن عایشه بر عهده داشت. آن‌ها توانستند سه هزار نفر را همراه خویش کرده و راهی بصره شوند.

مستمسک پیمان شکنان چند مطلب بود. نخست آن که عثمان مظلوم کشته شده است. این امر در حالی مطرح می‌‌شد که طلحه، عایشه و زبیر از کسانی بودند که بیشترین سهم را بر آشوبی که منتهی به قتل عثمان شد، داشتند. آنان با پررویی تمام گفتند که توبه کرده و اکنون برای جبران کار خویش دست به کار انتقام خون خلیفه مظلوم شده‌اند! به طور قطع مطرح کردن این امر، برای تحمیق توده‌های مسلمانی بود که از واقعیت ماجرا خبر نداشتند.

نکته دیگر آن بود که آنان در مدینه به اجبار بیعت کرده‌اند، بنابراین آن بیعت درست نبوده و حکومت امام، لااقل در نظر آنان مشروع نیست. همان طور که تعهدی - به دلیل آن بیعت به قول آن‌ها اجباری - نسبت به اطاعت از خلیفه ندارند. راه حلی که مطرح کردند این بود که کار به آنچه در پایان حیات عمر مطرح شد یعنی «شورا» بازگردد.

مطرح شدن آن شورا که طلحه و زبیر نیز در آن بودند، روزنه امیدی برای خلافت آنان بود. وجود این شورا سبب شده بود تا طلحه و زبیر و حتی سعد وقاص، گمان کنند که برای خلافت اهلیت کامل دارند. زبیر در بحبوحه جنگ جمل به امام علی علیه‌السلام گفت: که ما اهلیت تو را برای خلافت بیش از خود نمی‌‌دانیم.[۱۲]

امویان ساکن در حجاز، از روی فرصت‌طلبی به کمک این گروه شتافتند. مروان بن حکم، عبدالله بن عامر، عبدالرحمان بن عتاب بن... ابی‌العاص و نیز سعید بن عاص از کسانی بودند که به تحریک مردم پرداختند. اندکی بعد سعید بن عاص و مغیرة بن شعبه ثقفی که او نیز در آغاز از مدافعان این حرکت بود، از ماجرا کناره گرفتند.[۱۳] همراهی امویان در این مقطع تنها و تنها از روی فرصت‌طلبی و نه اعتقاد به سخنان طلحه و یا زبیر بود. می‌‌دانیم که مروان در پایان جنگ جمل با زدن تیری به طلحه و کشتن او انتقام خون عثمان را گرفت.

انگیزه عایشه برای شرکت در جنگ جمل

نمی توان باور نمود که انگیزه عایشه خوانخواهی عثمان باشد چرا که عایشه در اواخر خلافت عثمان، سخت با وی درگیر شد. او تحت تاثیر مخالفت‌هایی که با عثمان شد و نیز انتقاداتی که خود او به وی داشت، درست رو در روی عثمان قرار گرفت. عایشه برخلاف دیگران زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خود را از ابتدا درگیر سیاست کرده و طبیعتاً شخصیتی سیاسی داشت. او نمی‌‌توانست در برابر موجی از شورش بر ضد عثمان ساکت بماند.

گفتار ام‌سلمه همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله با او در این مورد بسیار حائز اهمیت است. ام سلمه هنگامی که زیاده‌روی‌های عایشه را مشاهده کرد به وی فرمود: ای دختر ابی‌بکر! من در شگفتم که تو از عثمان مقتول، خونخواهی کنی. تو همان نبودی که مردم را بر کشتن او تحریک می‌کردی و او را پیر کفتار می‌خواندی؟ تو را چکار با خونخواهی عثمان؟

او مردی از بنی‌مناف بود و تو از بنی‌تمیم، میان شما رابطه خویشاوندی نیست و در حال حیات او، میانتان موافقتی نبود. اکنون چه غلو و زیاده‌روی است که در پیش گرفته و بر ضدیت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام که پسر عم رسول خدا صلی الله علیه و آله است بیرون می‌آیی و خلافت او را نمی‌پسندی؟

در حالی که جمله مهاجر و انصار با او بیعت کرده و بر خلافت و امامتش راضی شدند و با رغبت و میل خود به پیروی و یاری او همت نمودند و همگان بر امامت او متفق شدند. فضل و فضیلتی که در او است، تو آن‌ها نیکو می‌شناسی.

از این گفتار بین ام سلمه و عایشه نیز مشخص است که انگیزه اصلی عایشه از شرکت در این جنگ بغض درونی او از امام علی علیه السلام بوده است .

تاریخ نویس معاصر حجه الاسلام جعفریان در این مورد می نویسد: به باور ما تنها چیزی که انگیزه اصلی او برای شرکت در این ماجرا بود، بغض و کینه‌ای بود که او از سال‌های زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به بنی‌هاشم و در راس آن‌ها به فاطمه و علی داشت.

شیخ مفید نمونه‌هایی از بغض عایشه را نسبت به امیرالمومنین آورده است.[۱۴] در غیر این صورت می‌‌دانیم که او آگاهترین افراد به برائت علی علیه‌السلام از مسائل مربوط به قتل عثمان بوده و به این نکته نیز واقف بوده که خود سهم عمده‌ای را در این کار داشته است.[۱۵]

انگیزه دیگر او -که آن هم در گفتار ام سلمه بیان گردیده است- علاقمندی او به بازگشت خلافت به بنی‌تیم بود. زمانی که مخالفت بر ضد عثمان اوج گرفت، عایشه برای انجام حج عازم مکه شده بود. در آنجا شنید که عثمان کشته شده و طلحه به جای وی آمده است. عایشه بسیار خوشحال شده و به سوی مدینه به راه افتاد و تا منطقه سرف آمد. در آنجا شنید که مردم با علی علیه‌السلام بیعت کرده‌اند. وی با شنیدن این خبر از همانجا به مکه بازگشت و فریاد مظلومیت عثمان را سر داد.[۱۶] زمانی که عایشه شنید که مردم با علی علیه‌السلام بیعت کردند، گفت: یک شب عثمان به تمام عمر علی علیه‌السلام برابری می‌‌کند.[۱۷]

البته او گاه اعتراف می‌‌کرد که عزیزترین مردان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیه‌السلام و عزیزترین زنان نزد او حضرت فاطمه سلام الله علیها بود. وقتی از وی سؤال شد که پس چرا چنین کردی، لبه خمارش را بر صورتش افکند و گفت: کاری بود که شد![۱۸] در کلامی ‌‌از خود امام دلایل کینه عایشه نسبت به آن حضرت آمده است:

  • اولاً آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد مختلف او را بر پدرش ترجیح داده بود.
  • ثانیاً مساله اخوت میان پیغمبر صلی الله علیه و آله و امام که برای ابوبکر، عمر را برگزید.
  • ثالثاً بستن تمامی ‌‌درهای خانه‌های اصحاب به مسجد و بازگذاشتن در خانه امام به مسجد.
  • رابعاً دادن پرچم پیروزی به دست امام در جنگ خیبر در حالی که ابوبکر روز قبل از آن نتوانسته بود کاری انجام دهد.
  • خامساً ماجرای اعلام برائت که پیامبر صلی الله علیه و آله اول ابوبکر را فرستاد اما به دستور خداوند او را بازگرداند و بدست امام سپرد.
  • سادساً کینه عایشه نسبت به خدیجه که به فاطمه سلام الله علیها دختر او سرایت کرده بود.
  • سابعاً محبوبیت امام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله به طوری که یک بار که علی علیه‌السلام بر پیامبر وارد شد، آن حضرت او را در کنار خود نشاند و در برابر اعتراض عایشه از امام ستایش کرد، این کینه او را نسبت به امام افزایش داد.[۱۹]

موضع همسران دیگر پیامبر در جریان جنگ جمل

ام‌سلمه کوشش فراوانی کرد تا عایشه را از این سفر منع کند. اما پس از اینکه از آن نا امید شد نامه‌ای به امام نوشت و ضمن خبر دادن از اقدام شورشیان گفت: به خدا سوگند اگر نبود که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله در خروج از خانه‌هایشان نهی شده‌اند همراه تو می‌‌آمدم. اکنون عزیزترین عزیزانم یعنی فرزندم عمر بن ابی‌سلمه را همراهت می‌‌فرستم.[۲۰]

ام‌سلمه در میان مردم مکه نیز به تبلیغ از امام علی علیه‌السلام پرداخت و به آنان گفت: من شما را به تقوای الهی فرامی‌‌خوانم، در این زمان کسی را بهتر از علی نمی‌‌شناسم.[۲۱]

میمونه همسر دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله زمانی که شنید طلحه و زبیر سر به شورش برداشته‌اند به فردی که این خبر را آورده بود، گفت: به علی بپیوند که به خدا هرگز گمراه نشده و کسی به وسیله او گمراه نشده است. او این مطلب را سه بار تکرار کرد.[۲۲] ام‌فضل بنت حارث نیز ضمن نامه‌ای خبر آمادگی شورشیان را به وسیله نامه رسانی، پنهانی برای امام نوشت.[۲۳]

عایشه کوشید تا حفصه را همراه خود کند. حفصه گفت: رای او رای عایشه است و بدین ترتیب مصصم شد تا عازم بصره شود، اما عبدالله بن عمر او را از همراهی با اصحاب جمل بازداشت.[۲۴]

چرایی انتخاب بصره توسط اصحاب جمل

هنگامی که طلحه و زبیر و همراهانشان تصمیم به شورش گرفتند مدینه در اختیار بنی‌‌هاشم بود و شورشیان نمی‌‌توانستند بازگردند. شام نیز در اختیار معاویه بود و آشکار بود که رفتن آن‌ها به شام هیچ به سودشان نیست،[۲۵] زیرا معاویه در آنجا مطاع است و آنان تنها آلت دست او خواهند شد. از سوی دیگر هدف مشترک آن‌ها با معاویه جلوگیری از خلافت امام بود. اکنون که شام در اختیار معاویه است باید عراق را از سلطه خلافت امام بیرون کرد. در این باره کسانی چون عبدالله بن عامر که حکومت بصره را می‌‌خواست اصرار بیشتری داشت. گفته‌اند که ولید بن عقبه نیز آن‌ها را از رفتن به شام نهی کرد چرا که معاویه حاضر نشده بود عثمان را کمک کند چگونه کار را به شما واگذار خواهد کرد.[۲۶]

معاویه نیز علاقه‌ای به آمدن آن‌ها به شام نداشت، لذا به دروغ به زبیر نوشت که برای خلافت او از مردم شام بیعت گرفته است. او از زبیر خواست تا عراق را تصاحب کند، شام نیز برای او آماده است. در آن صورت علی چیزی نخواهد داشت. نتیجه مذاکرات آن شد که آن‌ها راه بصره را در پیش گرفتند به امید آن که دوستان طلحه و زبیر در بصره و کوفه[۲۷] به یاری آنان بشتابند. یعلی بن امیه که با اموال زیادی از یمن رسیده بود همه را در اختیار شورشیان قرار داد و آنان با تبلیغات خود گروهی را فراهم آورده سوار اسبان یعلی بن امیه کرده و به سوی بصره به راه افتادند.

نقش عایشه در تحریک مردم بصره در جنگ جمل

عایشه با اشاره به آن که «ام‌المؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند.[۲۸] زمانی که شورشیان به بصره درآمدند، کعب بن سور رهبر طایفه ازد قصد کناره‌گیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کناره‌گیری داشت، گفت: نمی‌‌تواند سخن مادرش را اجابت نکند.[۲۹] به هر روی نام عایشه برای جذب مردم بسیار مؤثر بود. بعدها طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. می‌‌دانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته و می‌‌دانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است.

مردم بصره تنها بخاطر عایشه بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد.[۳۰] طلحه در وقت شروع درگیری نیز گفت: مردم، علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسر عم پیامبر است، همراه شما همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و دختر ابوبکر صدیق است کسی که پدرش دوست‌داشتنی ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود.[۳۱] در روز حمله یکی از یاران بصری شورشیان ضمن شعری می‌‌گفت:

نحن نوالی امنا الرضیة
و ننصر الصحابة المرضیه.[۳۲]

                      

سگان حواب

سپاه جمل به راه افتاد. در نیمه راه در منطقه حواب صدای پارس سگان به گوش عایشه رسید. به یکباره به یاد خبری از رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد که زنان خویش را از این که در دام فتنه‌ای گرفتار می‌‌شوند که در راه صدای پارس سگان حواب بشوند، پرهیز دادند. عایشه مصصم شد تا بازگردد اما عبدالله بن زبیر پنجاه نفر از بنی‌عامر را نزد او آورد تا شهادت دهند که اینجا حواب نیست.

تصرف بصره توسط شورشیان در ادامه جنگ جمل

عثمان بن حنیف از طرف امام والی بصره بود. او ابوالاسود دئلی و عمران بن حصین را نزد شورشیان جمل که به نزدیکی بصره رسیده بودند فرستاد. آنان از اصحاب جمل پرسیدند: برای چه آمده‌اید؟ گفتند: برای تقاص خون عثمان و این که خلافت به شورا سپرده شود. عثمان بن حنیف دستور داد تا مردم مسلح شوند. شورشیان تا منطقه مربد در بصره آمده و ابتدا طلحه در حضور جمع درباره مظلومیت عثمان سخن گفت. او گفت: تنها به زور شمشیر با علی علیه‌السلام بیعت کرده‌اند، وی افزود که اکنون باید از خلافت کناره بگیرد و همان سنت عمر بن خطاب در شورا مبنای انتخاب خلیفه باشد.[۳۳]

زبیر و سپس عایشه نیز سخنرانی کردند. عده‌ای او را تصدیق و عده‌ای فریاد زدند که دروغ می‌‌گویی. در این وقت جمعیت دو قسمت شده با کفش به جان یکدیگر افتادند. این اختلاف به یک درگیری مسلحانه کشیده شد.[۳۴] یکی از معترضان که از بزرگان عبدالقیس بود، فریاد زد: اینان خود شدیدترین مردم بر ضد عثمان بودند. بعد هم با علی بیعت کردند که خبر آن به ما رسید و ما با علی علیه‌السلام بیعت کردیم. طلحه گفت: تا او را گرفتند و سر و صورت او را تراشیدند.[۳۵] به نقل ابن خیاط، عده‌ای از مردم آن‌ها را در راه ورود به بصره سنگباران کردند.[۳۶]

به هر روی، پس از تسلط نسبی بر بصره قراردادی با ابن حنیف امضا کردند که تا آمدن امام علی علیه‌السلام صبر کنند، مشروط به آن که دارالاماره، بیت‌المال و مسجد در دست عثمان بن حنیف باشد. با وجود این قرار داد، شورشیان از ترس آن که مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند، پیمان را شکستند و شبانه در حالی که عثمان بن حنیف مشغول نماز عشاء بود به مسجد ریخته او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند و تنها از ترس برادر او سهل بن حنیف که امام او را در مدینه به جای خود گذاشته و به این سو آمده بود از کشتن وی صرفنظر کرده[۳۷] و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید به گریه افتاد.[۳۸] شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر[۳۹] و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال به غارت آن پرداختند. زمانی که طلحه و زبیر اموال بیت‌المال را دیدند، گفتند: هذا ما وعدنا الله و رسوله![۴۰] بنا به نقلی طلحه در همان آغاز ورود به بصره سراغ دراهمی ‌‌را می‌‌گرفت که به او وعده داده بودند.[۴۱]

با حاکمیت نسبی شورشیان در بصره، میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف شد. این درگیری با مصالحه به این که هر کدام یک روز نماز بخوانند موقتا پایان یافت. در این وقت حکیم بن جبله فرمانده نیروهای تحت امر عثمان بن حنیف، با چند صد نفر به جنگ با شورشیان پرداخت. این درگیری به شهادت او و سه تن از برادرانش منتهی شد.[۴۲]

عایشه از بصره نامه‌هایی به مردم مدینه و یمامه نوشته و آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت کرد. او در نامه خود به مردم یمامه نوشت: عثمان بن حنیف گمراه مردم را به راه جهنم دعوت می‌‌کند در حالی که ما مردم را به کتاب الله دعوت می‌‌کنیم. او این نامه را در توجیه جنایات شورشیان در واقعه بصره، پیش از آمدن امام نوشته بود.[۴۳] او نامه‌ای نیز به مردم مدینه نوشت و خبر پیروزی شورشیان را در بصره به آنان اطلاع داد. تاریخ این نامه پنجم ربیع الاول سال 36 هجری است.[۴۴]

حرکت امام علی علیه السلام به سمت بصره در جریان جنگ حمل

زمانی که خبر رفتن شورشیان به امام رسید، آن حضرت سهل بن حنیف را بر جای خویش گذاشته و همراه شمار زیادی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر مردم مدینه که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده[۴۵] به سرعت به سوی عراق حرکت کرد. بنا به نقل سعید بن جبیر، هشتصد نفر از انصار و چهارصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند در جمل همراه امام علی علیه‌السلام بودند.[۴۶]

زمانی که امام از ربذه، هاشم بن عتبة بن ابی‌وقاص را به کوفه فرستاد تا به ابوموسی پیغام دهد مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی موافق حمایت مردم کوفه از امام نبود. او با اظهار این که این ماجرا فتنه بوده و نائم در فتنه بهتر از حاضر در فتنه است،[۴۷] اجازه نداد که مردم به حمایت از امام علی علیه‌السلام بشتابند به علاوه هاشم را نیز تهدید کرد.

هاشم نزد امام آمد و آن حضرت، عبدالله و محمد بن ابی‌بکر را برای بسیج مردم به کوفه فرستاد که نتوانستند کاری انجام دهند. این بار آن حضرت فرزندش امام حسن علیه‌السلام را همراه عمار به کوفه فرستاد. به علاوه ابوموسی را عزل کرده و قرظة بن کعب انصاری را بر کوفه گماشت. سخنان پرشور امام حسن علیه‌السلام سبب شد تا نه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شدند.[۴۸] حجر بن عدی که از پاکان و نیکان شهر کوفه بود، مردم را به حمایت از امام فراخواند و پس از آن بود که مردم مصمم شدند تا در هر شرایطی امام خویش را حمایت کنند.[۴۹] حضور امام حسن علیه‌السلام به عنوان نواده پیامبر صلی الله علیه و آله نقش مهمی ‌‌در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزگاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار» او را معیار حق و باطل می‌‌شناختند.[۵۰] سپاه کوفه در ذی قار به امام ملحق شده و به سوی بصره حرکت کردند.

قبایل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند، گروهی دیگر همانند بنی‌ضبه به عایشه و گروهی نیز همچون احنف بن قیس از رؤسای بنی‌تمیم از این جنگ کناره گرفتند.[۵۱]

کناره‌گیری جمع فراوانی از قبایل، نشان می‌‌داد که تصمیم‌گیری برای بسیاری دشوار شده است. حضور برخی از قبایل در دو طرف تا اندازه‌ای نزاع‌های قبیله‌ای را به همراه داشت. طلحه در سخنرانی خود در وقت جنگ، گفت: عده‌ای از منافقان مضری و نصارای ربیعه و رجاله‌های یمنی امام علی علیه‌السلام را همراهی کرده‌اند. این سخن او اعتراض کسانی که به خیال خود به هوای دفاع از آرمان شورشیان به جنگ آمده بودند، برانگیخت و سبب کناره‌گیری آن‌ها شد.[۵۲]

کسان زیادی نیز به صرف آن که طلحه، زبیر و عایشه رهبری شورش را عهده‌دار بودند، جریان شورش را حق می‌‌پنداشتند. حارث بن حوط به امام می‌‌گفت: آیا فکر می‌‌کنی که طلحه و زبیر و عایشه بر باطل‌اند؟ امام فرمود: «اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله»[۵۳] جدای از ده هزار نفر کوفی که با دو هزار نفر از عبدالقیس همراه شده و دوازده هزار نفر از سپاه امام را تشکیل می‌‌دادند، شمار زیادی از قبایل بصری به علاوه جمع کثیری از مردم مدینه که در میان آن‌ها شمار فراوانی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند،[۵۴] امام را همراهی می‌‌کردند.

امام علی علیه‌السلام به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود. لذا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیام‌های مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» بازگردند اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید.[۵۵]

آن حضرت، صعصعة بن صوحان را همراه نامه‌ای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت احساس کرد که او بیش از دو نفر دیگر قصد برپایی شر دارد. پس از بازگشت امام عبدالله بن عباس را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو بیعت نکردی، طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب می‌‌خورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند. آنگاه علی علیه‌السلام سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند. پس از آن ابن عباس با عایشه و طلحه نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داشت که کوچکترین انعطافی از خود نشان نداد. ابن عباس با استدلال‌های محکم خود کوشید آنان را از خطری که در انتظارشان است پرهیز دهد اما نپذیرفتند.[۵۶]


وقوع نبرد جمل

اصرار امام این بود که جنگ صورت نگیرد. آن حضرت از آغاز کردن جنگ توسط اصحابش جلوگیری کرده و رسماً اعلام کرد که کسی حق شروع جنگ ندارد.[۵۷] حتی در روز جنگ پیش از ظهر امام قرآنی بدست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رفته با دعوت آنان به قرآن با آن‌ها سخن بگوید، ابن عباس با طلحه و زبیر سخن گفت اما عایشه حتی اجازه صحبت نداد و گفت به صاحبت بگو بین ما و او جز شمشیر حاکم نخواهد بود. ابن عباس می‌‌گوید: من هنوز از آنها دور نشده بودم که تیرهای آنان مثل باران به سوی ما آمد.[۵۸]

صبح روز دهم جمادی الاول[۵۹] لشکر امام آماده شد. منطقه درگیری در خریبه بود، جایی که پیش از بصره نیز وجود داشته و بعدها محله‌ای از محلات بصره شد. آن روز تا ظهر امام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت می‌‌کرد. امام خطاب به عایشه می‌‌فرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد. طلحه و زبیر را نیز به خاطر آوردن عایشه مورد سرزنش قرار می‌‌داد. مالک فرمانده جناح راست، عمار یاسر فرمانده جناح چپ و نعمان بن ربعی انصاری و به قولی جندب بن زهیر ازدی بر نیروی پیاده و رایت در دستان محمد بن حنفیه قرار گرفت. آن حضرت با سخنان آتشین خود سپاه را آماده نبرد با دشمن می‌‌کرد.[۶۰]

در آن سوی عایشه، سوار بر شتر در هودجی قرار گرفت که زرهی بر آن پوشانده بودند. او در میدان حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن می‌‌گفت. امام در آغاز قرآنی بدست یکی از افراد قبیله عبدالقیس داد تا به میان میدان رفته، شورشیان را به قرآن فراخوانده از تفرقه و تشتت پرهیز دهد. شورشیان او را با تیر زده و به شهادت رساندند. مادر این جوان که در آنجا حاضر بود خود را روی جنازه فرزندش انداخت، اصحاب کمک کردند تا جنازه او را نزد امام آوردند.[۶۱] امام که تا آن زمان دستور داده بود سپاهش آغازگر جنگ نباشد با شهادت آن مرد به محمد بن حنفیه دستور حرکت به سوی دشمن را صادر کرد.[۶۲]

درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند افسار شتر او را بگیرند، قطع شد. عایشه کوشید برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیه کاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود، خاک را به سمت سپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه! امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الشیطان رمی‌‌».[۶۳]

زمانی که سپاه شورشی روی به شکست گذاشت مروان بن حکم که کسی جز طلحه را قاتل عثمان نمی‌‌دانست، تیری بر او زده و وی را به قتل رساند.[۶۴] جالب است که ابن خیاط می‌‌گوید: زمانی که جنگ آغاز شد، نخستین کشته طلحه بود.[۶۵] این نشان آن است که اساسا مروان برای کشتن طلحه به این جنگ آمده بوده است. او بعدها به این مساله افتخار می‌‌کرد، چنان که خود این حکایت را برای امام سجاد علیه‌السلام نقل کرده بود.[۶۶] گفته شده است که امام طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابومحمد! یادداری که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره من فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ طلحه گفت: استغفر الله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمی‌‌کردم.[۶۷]

زبیر نیز به اصرار فرزندش عبدالله در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمی‌‌شد. در یک مورد امام سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: فرزند عمه تو یعنی زبیر بر تو بغی خواهد کرد. زبیر این خبر را تصدیق کرد.[۶۸] منابع در این که به هر روی زبیر از صحنه درگیری فرار کرده[۶۹] یا پشیمان میدان را ترک کرده اختلاف نظر دارند. محتمل چنان است که پس از سخن امام که زبیر قصد بازگشت کرد و به اصرار فرزندش به صحنه جنگ برگشت سبب شده باشد که فرار آخر او به حساب ندامتش گذارند. در حالی که اگر واقعاً نادم بود، همان دفعه باید درباره بازگشت تصمیم جدی می‌‌گرفت. زمانی که او میدان را ترک کرد شخصی به نام ابن جرموز به تعقیب وی پرداخته و او را در فرصت مناسب به قتل رساند. امام درباره او فرمود: زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما اهل بیت علیهم‌السلام بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.[۷۰]

نقش مالک در خلافت امام تا به آن حد بود که وقتی با عبدالله بن زبیر درگیر شد و نزدیک بود تا او را به هلاکت برساند، عبدالله در برابر کسانی از سپاهش که میان آن‌ها فاصله انداختند، گفت: مرا با اشتر با هم بکشید.[۷۱] هدف او آن بود تا به هر حال مالک کشته شود. عدی بن حاتم طائی از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. عمرو بن حمق خزاعی از دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در این جنگ در رکاب امیرمؤمنان بود. دینوری درباره او می‌‌گوید: وی از از عباد کوفه بوده و همراهش عابدان زیادی بودند.[۷۲]

امام که مقاومت بصریان را در اطراف جمل دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفته و آن را کشتند. بعدها عایشه می‌‌گفت: از داخل هودج علی علیه‌السلام را می‌‌دیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد می‌‌زد: الجمل، الجمل.[۷۳] امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب «یا شقیراء» مورد سرزنش قرار داد.[۷۴]

برخورد امام علی علیه السلام پس از جنگ جمل

پس از پایان جنگ عایشه را که در هودج همچون مرده‌ای بی‌حرکت مانده بود، درآورده و همراه برادرش محمد بن ابی‌بکر به بصره فرستادند تا چند روز بعد از آن بصره را ترک کند. پس از آن او همراه شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[۷۵] بعدها عایشه بارها و بارها از این اقدام خود پشیمان شده و اظهار ندامت می‌‌کرد.[۷۶] وقتی آیه و «قرن فی بیوتکن» را می‌‌خواند، آن قدر گریه می‌‌کرد که خمارش خیس می‌‌شد.[۷۷]

ابن قتیبه می‌‌گوید: زنی بر عایشه وارد شد و گفت: درباره زنی که فرزند کوچکش را کشته چه می‌‌گویی؟ عایشه گفت: جهنم بر او واجب شده است. آن زن گفت: درباره زنی که بیست هزار تن از فرزندان بزرگش را به قتل رسانده (یعنی عایشه) چه می‌‌گویی؟[۷۸] خود عایشه در وقت مرگ گفت: من بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله حادثه‌ها آفریده‌ام، مرا در کنار سایر زنان (و نه در کنار پیامبر) دفن کنید.[۷۹] در نقلی دیگر آمده است که عایشه می‌‌گفت: شرکت نکردن من در جمل برای من بهتر از آن بود که ده فرزند پسر از پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشم.[۸۰]

در این جنگ شمار زیادی از مردم بصره از طوایف مختلف به قتل رسیدند. به نقل بلاذری تنها از طایفه ازد، دوهزار و پانصد و پنجاه و دو نفر کشته شدند. از بکر بن وائل، هشتصد نفر و از بنی ضبه پانصد نفر و از بنی‌تمیم هفتصد نفر.[۸۱]

آمارهای دیگری نیز داده شد که به نظر می‌‌رسد اغراق‌آمیز باشد. از جمله گفته شد، کشتگان جنگ جمل مجموعاً بیست هزار نفر بوده است.[۸۲] نقل دیگری از عبدالله بن زبیر چنان است که پانزده هزار نفر به قتل رسیدند. شیخ مفید همان عدد بیست هزار نفر را درست می‌‌داند.[۸۳] ابوحاتم نامی ‌‌از جده خود نقل کرده که کشته‌های جمل به شماره بیست هزار نفر بوده است.[۸۴] این آمار درست به نظر نمی‌‌رسد، جنگی که تنها پنج تا شش ساعت جریان داشته نمی‌‌تواند تا این اندازه تلفات داشته باشد. گفته شده که شهدای سپاه امام بین چهارصد تا پانصد نفر بوده‌اند.[۸۵]

چهره‌های شناخته شده از شهدای اصحاب امام شش نفرند. دو نفر آن‌ها زید و سیحان فرزندان صوحان‌اند. دو نفر دیگر صقعب و عبدالله برادران سلیم بن مخنف (جد ابومخنف) و دو نفر دیگر علباء بن حارث سدوسی و هند جملی است.[۸۶] آنچه مسلم است این که کست سریع سپاه بصره (پانصد کشته در برابر بیش از نوزده هزار نفر کشته از شورشیان) نشان می‌‌داد که علی‌رغم وجود ام‌المومنین در میان آن‌ها، سپاه شورشی انگیزه‌های قوی نداشته است. مشکل عمده این بود که طلحه و عایشه علی‌رغم شهرت در قضیه عثمان، بدنام‌تر از آن بودند که بتوانند مردم بصره را فریب داده و خود را دادخواه خون عثمان قلمداد کنند.

پس از پایان جنگ امام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند. هر کس تسلیم شد او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند. امام حتی کسانی چون مروان و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: بیعت نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام فرمود: حتی اگر بیعت کند همچون جهود بیعت را نقض می‌‌کند.[۸۷] امام به جز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره می‌‌برده، اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را ندادند. این امر برای مردمی‌‌ که تاکنون پس از هر جنگ فاتحانه‌ای غنایم فراوانی می‌‌گرفتند، شگفت‌آور بود. در این باره به امام اعتراض شد و امام با این سخن که اگر بنا به تقسیم اموال باشد، عایشه سهم کدام یک از شما خواهد بود، آنان را شرمنده کرد. با این حال این مشکل برای اذهان ساده عرب ماند که چگونه ممکن است، ریختن خون قومی‌‌روا باشد اما برداشتن اموال آنان نه![۸۸]

آن حضرت در میان کشتگان جستجویی کرد. وقتی به کعب بن سور - قاضی سابق بصره از طرف عمر رسید، دید قرآن را به گردنش آویزان کرده است. امام فرمود تا قرآن را از گردن او برداشتند. آنگاه دستور داد تا کعب را در برابرش بنشانند و همانند سخنی که پیامبر صلی الله علیه و آله در احد به کشتگان قریش فرمود، خطاب به جنازه او گفت: ای کعب! من آنچه را وعده پروردگارم بود، یافتم. آیا تو نیز آنچه را پروردگارت وعده کرده بود یافتی![۸۹]

امام پس از تمام شدن غائله جمل به مسجد جامع درآمد و به سرزنش مردم پیمان‌شکن بصره که نخستین مردمی ‌‌هستند که در برابر امام خود ایستاده‌اند، پرداختند. امام آن‌ها را «جندالمراه و اتباع البهیمه؛ سپاه زن و پیروان حیوان» نامیدند.[۹۰] امام ضمن چند نامه خبر ماجرای بصره را به شهرهای مدینه و کوفه نوشتند.[۹۱] آنگاه دستور بازکردن بیت‌المال را دادند و آن را در میان اصحابشان که گفته‌اند دوازده هزار نفر بودند، تقسیم کردند. این بار امام برخلاف طلحه و زبیر که با دیدن اموال بیت‌المال گفتند: این همان وعده خدا و رسول است، فرمود: ای طلاهای زرد و سفید جز من را فریب دهید.[۹۲]

پس از آن چندی در بصره مانده و در روز دوشنبه 12 یا 16 رجب سال 36 هجری[۹۳] پس از نصب عبدالله بن عباس به عنوان حاکم بصره، عازم کوفه شد. ورود آن حضرت به کوفه در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب یاد شده است.[۹۴]

پانویس


  • .التاریخ الصغیر : ج ۱ ص ۱۲۰ ، مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۶۰ ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج ۳ ص ۴۸۵ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۳۱۰ ؛ تاریخ الیعقوبى¨ : ج ۲ ص ۱۸۲

  • المستدرک على الصحیحین : ج ۳ ص ۴۱۱ ح ۵۵۷۰ ، الطبقات الکبرى:ج۳ ص۲۲۴،تاریخ خلیفه بن خیّاط: ص۱۳۵ و۱۳۸ ، تاریخ الطبرى¨ : ج ۴ ص ۵۰۱ و۵۱۴ و ۵۳۴ ، الأخبار الطوال : ص ۱۴۷ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۳ ، العقد الفرید : ج ۳ ص ۳۱۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۳۹

  • تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۴۶۶ و ۴۷۰ و ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، معجم البلدان : ج ۳ ص ۱۲۵ ، معجم ما استعجم : ج ۲ ص ۶۹۱ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۳

  • مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۷۰ ، تاریخ خلیفة بن خیّاط : ص ۱۳۵

  • الأخبار الطوال : ص ۱۴۶ ؛ تاریخ الیعقوبی : ج ۲ ص ۱۸۲

  • تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰

  • عمر بن خطاب در باره‌اش گفته بود هر چند نامش نام زنانه است ولى سالار مردم کوفه است.

  • نبردجمل(الجمل)/شیخ مفید،ص 193

  • تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 252 (پاورقی) از: تاریخ دمشق، ج 28، ص 67، تهذیب تاریخ دمشق، ج 5، ص 364.

  • تاریخ الطبری، ج 4، ص 429، انساب الاشراف، ج 2، ص 218.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 255.

  • انساب الاشراف، ج 2، صص 223-222، طبقات الکبری، ج 5، ص 34.

  • الجمل، ص 160-157.

  • در این باره نگاه کنید به بحث مخالفان عثمان.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 218-217، ج 5، ص 91، شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 6، ص 215.

  • انساب الاشراف، ج 5، ص 91.

  • ربیع الابرار، ج 1، ص 821.

  • الجمل، ص 412-409.

  • الفتوح، ج 2، ص 284.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 224.

  • المعجم الکبیر، ج 24، ص 10، مجمع الزوائد، ج 9، ص 135.

  • الفتوح، ج 2، ص 286.

  • تاریخ الطبری، ج 4، ص 451، الفتوح، ج 2، ص 284.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 221.

  • الفتوح، ج 2، ص 280-279.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 222-221.

  • نثرالدر، ج 4، ص 16-15.

  • اخبار الطوال، ص 144، الجمل، ص 322.

  • الجمل، ص 304.

  • همان، ص 329.

  • الجمل، ص 345.

  • المصنف، عبدالرزاق، ج 11، ص 365؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 224؛ المستدرک، ج 3، ص 120 و نک: الاستیعاب، ج 4، ص 361 (ابن عبدالبر می‌‌گوید: این حدیث از دلایل نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سند آن صحیح‌تر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد.) فتوح البلدان، ص 549؛ الفتوح، ج 2، ص 288؛ نثرالدر، ج 1، ص 227؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 234.

  • الجمل، ص 306.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 227-226.

  • الجمل، ص 307.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 182.

  • الجمل، ص 284.

  • همان، ص 285.

  • المعارف، ص 208.

  • الجمل، ص 401.

  • المصنف ابن ابی شیبه، ج 15، ص 283.

  • الجمل، ص 284-283.

  • همان، ص 302-301.

  • همان، ص 300-299.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 184.

  • اخبار الطوال، ص 145.

  • همان، ص 145؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 235-234.

  • اخبارالطوال، ص 145.

  • دینوری (اخبارالطوال، ص 147) می‌‌گوید: وقتی زبیر شنید عمار با امام علی علیه‌السلام است به دلیل حدیث «الحق مع عمار» و حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» به تردید افتاد. این سخن با توجه به نفس تباه شده زبیر درست نیست، از روز نخست عمار با امام بود چگونه تا این موقع زبیر در این اندیشه نیفتاده بود.

  • در مورد قبایل و مواضع آن‌ها نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 237.

  • الجمل، ص 330.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 239-274.

  • درباره حضور اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نک: انساب الاشراف، ج 2، ص 269-267 (پاورقی).

  • اخبار الطوال، ص 147.

  • الجمل، ص 318-314.

  • وقعة الجمل، ص 36.

  • الجمل، ص 339-336.

  • همان، ص 336 به نقل بلاذری، جنگ در روز دهم جمادی الثانی بوده است. نک: انساب الاشراف، ص 238، تاریخ نامه امام به مردم کوفه که خبر فتح و پیروزی بر اصحاب جمل را به آنان دادند، جمادی الاول است. نک: الجمل، ص 399.

  • الجمل، ص 334.

  • همان، ص 340-339؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج7، ص537؛ انساب الاشراف، ج 2، 241.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 241-240.

  • الجمل، ص 348، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 257.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 247-246.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 185.

  • الجمل، ص 383.

  • وقعة الجمل، الغلابی، ص 42، تاریخ مختصر دمشق، ج 11، ص 204.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 255؛ اخبار الطوال، ص 147.

  • تعبیر ابومخنف آن است که زبیر پس از شکست سپاه میدان را رها کرده عازم مدینه بود که به قتل رسید. انساب الاشراف، ج 2، ص 254. معنای این سخن جز گریز چیز دیگری نیست.

  • الجمل، ص 389، مختصر تاریخ دمشق، ج 9، ص 24.

  • اخبارالطوال، ص 150.

  • اخبار الطوال، ص 150.

  • الجمل، ص 379.

  • سمط النجوم العوالی، ج2، ص 440.

  • انساب الاشراف، ج2، ص 249.

  • همان، ج2، ص 265.

  • همان، ج 2، ص 266.

  • عیون الاخبار، ج 1، ص 202.

  • طبقات الکبری، ج8، ص 74.

  • الفتوح، ج 2، ص 241؛ طبقات الکبری، ج5، ص6.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 248.

  • همان، ج 2، ص 265.

  • الجمل، ص 419.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 186.

  • همان، ص 186.

  • تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 190.

  • انساب الاشراف، ج 2، ص 263 (متن و پاورقی).

  • اخبارالطوال، ص 151.

  • الجمل، ص 392.

  • اخبارالطوال، ص 151، الجمل، ص 407؛ ربیع الابرار، ج 1، ص 308.

  • الجمل، ص 399-395.

  • همان، ص 402-401.

    1. الفتوح، ج 2، ص 374؛ اخبارالطوال، ص 152؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 273. گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص 404.

    منابع

    • رسول جعفریان، تاریخ خلفاء.
    • موسسه تبیان، نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام
    • دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

    علل جنگ های سه گانه حضرت علی علیه السلام

    این مقاله، به تحلیل و بررسی کلی علل جنگ های سه گانه حضرت علی علیه السلام با مسلمانان می پردازد. در این مقاله، به اثبات می رسد که جنگ های سه گانه داخلی در حکومت نوپای علوی، علی رغم میل باطنی حضرت، بر ایشان تحمیل شد. در تحلیل جنگ اول (جمل)، به سه عامل (داعیه حکومت و عدم تحمّل عدل علوی توسط طلحه و زبیر و بهانه خون خواهی عثمان از سوی عایشه) اشاره می شود و حقّانیت و مشروعیت جبهه امام علیه السلام به اتکا به روایات، عنوان «یاغی» و «محارب»، کوشش های حضرت در متارکه جنگ نشان داده می شود. در تحلیل جنگ دوم و سوم (صفین و نهروان) اشاره می شود که با وجود نافرمانی معاویه و سرکشی و شورش خوارج، حضرت با راهکارهای گوناگون کوشید شعله جنگ را خاموش کند، اما حضرت به مقصود خویش نرسید و آن دو جنگ بر ایشان تحمیل شد.
    تاریخ انتشار : 1392/10/4
    بازدید : 1948
    منبع : مجله معرفت » اردیبهشت 1382 - شماره 65 ,

    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 35)


    مقدّمه

    جنگ و کشتار در آیین مقدّس اسلام تنها برای دفاع از خود و آیین الهی و به عنوان آخرین راه کار ممکن مشروع شمرده شده و اصل ریختن خون انسانی با قطع نظر از قید مزبور، مذموم و مورد نهی قرار گرفته است. امام علی علیه السلام آن را از بدترین رسوم آیین جاهلیت برمی شمارد: «أنتم معشر العرب علی شرِّ دینٍ... تسفکون دماءَکم»(1)

    ضرت در منشور معروف حکومتی خویش به مالک اشتر، وی را از هرگونه خون ریزی و بنیان نهادن حکومت بر جنگ و جدال، به شدت نهی می کند: «ایاک و الدماءَ و سفکها بغیر حلّها...» و لا تقوّینّ سلطانک بسفک دمٍ حرامٍ.»(2)

    از منظر دینی و سیاسی امام علیه السلام ، جنگ و جهاد نه ذاتی و قاعده، که امری عرضی و اضطراری است. حضرت همین نگاه به جنگ را به شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نسبت می دهد؛ می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله مانند طبیبی سیار بود که نخست مرهم و داروهای عادی را برای درمان زخم و مریض خود به کار می بست و در صورت نیاز و ضرورت، به داغ کردن محل زخم می پرداخت.(3)

    نگاه عرضی به جنگ در مکتب علوی منحصر به عرصه های صلح و پیش از جنگ نمی شود، بلکه در مرحله جنگ و میدان کارزار نیز حضرت به این اصل خویش ملتزم بود؛ چنان که در جنگ صفّین، وقتی برخی از یاران حضرت به سبّ معاویه پرداختند، حضرت به آنان سفارش نمود که به جای دشنام، از خداوند پاس داری خون دو طرف متخاصم و رویش صلح را طلب کنند.(4)

    ال این سؤال مطرح می شود که چه عاملی موجب شد حضرت از این قاعده دست بردارد و در دوره کوتاه پنج ساله حکومت خویش، در سه جنگ، نه با کفار و مشرکان، بلکه با مسلمانان به نبرد بپردازد؟ آیا حضرت برای این جنگ ها دلایل کافی داشت؟ به دیگر سخن، مشروعیت و حقّانیت موضع امام علیه السلام را چگونه می توان اثبات کرد؟ شیعیان به دلیل پذیرش عصمت ائمّه، همه مواضع آنان را حق و مشروع می دانند، اما بعضی از صحابه در خود عصر امام علیه السلام در حقّانیت موضع امام علیه السلام تردید کردند و از شرکت در جنگ ها به نفع هریک از طرفین امتناع می ورزیدند که در تاریخ، از آنان به «قاعدین» نام


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 36)


    برده می شود.(5) شاید امروزه تشکیکات قاعدین دوباره مطرح شود. در ادامه، به اجمال، به بررسی عوامل شروع جنگ و اثبات مشروعیت موضع امام علیه السلام می پردازیم:


    جنگ اول. جنگ جمل (جهاد با ناکثان)

    اولین جنگ حضرت با گروهی از پیمان شکنان به رهبری طلحه و زبیر و عایشه اتفاق افتاد که در تاریخ، به دلیل نقض پیمانشان، از آنان به «ناکثین» تعبیر می شود. طلحه و زبیر پس از خروج از مرکز خلافت حضرت و شکستن بیعت خود، با همراهی و تشویق عایشه اولین جنگ را بر حضرت تحمیل کردند. جنگ جمل در منطقه ای نزدیک بصره در سال 36 ق اتفاق افتاد که در مدت یک روز با کشته شدن ده هزار تن و به روایت دیگر، سیزده تا بیست هزار تن از جبهه ناکثین و با شهادت تنها ده نفر از جبهه امام علیه السلام با پیروزی حضرت به پایان رسید.(6)


    عوامل شروع جنگ

    نیم نگاهی به وضعیت و مواضع برپاکنندگان جنگ پیش از آغاز خلافت حضرت و پس از آن، ما را به انگیزه ها و علل شروع جنگ آشنا می کند:

    1. داعیه خلافت و ریاست طلحه و زبیر: طلحه و زبیر، از محرّکان اصلی جنگ، از اصحاب معروف پیامبر بودند که در جنگ های آن حضرت حضور گسترده و مؤثری داشتند. آنان از شخصیت های سیاسی و اجتماعی آن دوران به شمار می آمدند. آن دو در کنار دیگر رقیبان، به حکومت و خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله طمع داشتند. امام علیه السلام خود به این نیت قلبی آنان متفطن بود.(7) آن دو با وجود سه خلیفه پیشین نتوانستند به هدف دیرینه خودشان دست یازند. پس از قتل عثمان، مجددا به خلافت طمع ورزیدند، اما با انتخاب حضرت از سوی مردم، امید آنان به یأس تبدیل شد. در عین حال، انتظار داشتند به دلیل موقعیت اجتماعی و سابقه جهادی آنان در جنگ های پیامبر، در حکومت امام علیه السلام دارای مقام و منصبی باشند، اما حضرت بنا به عللی، حکومت درخواستی آنان ـ یعنی حکمرانی شام برای زبیر و عراق برای طلحه ـ را رد کرد(8) و در امور حکومت با آنان مشاوره نکرد. این امر برای آنان بسیار گران آمد، به نحوی که به صراحت، از عدم مشاوره حضرت در امر حکومت با ایشان انتقاد کردند.(9)

    و عامل مزبور (محرومیت از اصل خلافت و عدم مشارکت در حکومت) نقش بسزایی در ایجاد روحیه مخالفت و تقابل با امام علیه السلام در آن دو داشتند.

    ب. عدم تحمّل عدل علوی: با شروع حکومت علوی، حضرت تمامی امتیازات دولتی اشخاص معروف از جمله طلحه و زبیر را از بیت المال لغو کرد و سهم آنان مانند بقیه افراد عادی جامعه شد. طلحه و زبیر به این عدل حضرت و برابری حقوق آنان با حقوق یک شهروند عادی اعتراض کردند.(10)

    این عوامل موجب شد که طلحه و زبیر نتوانند حکومت عدل علوی را تحمّل کنند و برای دست یافتن به آمال و آرزوی های خود، بیعت حضرت را نقض کردند و برای تشویق عایشه برای مقابله با حکومت علوی به سوی مکه شتافتند.(11)

    عایشه و خون خواهی عثمان: طلحه و زبیر برای رسیدن به آمال دیرینه خود در مکه، در مقام توطئه و براندازی حکومت علوی برآمدند و برای اجرای نقشه خود، به دنبال پیدا کردن یک مقام و شخصیت مقبول و مورد احترام میان مردم بودند تا از طریق آن، مردم را با بهانه قراردادن خون خواهی عثمان، علیه حکومت حضرت تحریک کنند. آنان بهترین فرد را عایشه، همسر پیامبر، یافتند؛ چرا که وی علاوه بر مقام و منزلت خاص، از دیرباز با حضرت روابط کینه توزانه ای داشت.(12)

    مهم ترین عاملی که مردم عادی و جاهل را در جنگ با امام علیه السلام توجیه می کرد، ادعای خون خواهی از خلیفه مقتول (عثمان) و تحویل قاتلان وی بود که از سوی شخصیت های مقبول مردم مثل عایشه و طلحه و زبیر، مطرح می شد. مردم ناآگاه تحت تأثیر احساسات خود، به جنگ با حضرت مبادرت ورزیدند.(13)

    . تصرف بصره: کوشش های طلحه و زبیر به بار نشست و با آماده سازی لشکری انبوه و همراهی عایشه، اولین جنگ به حکومت نوپای علوی تحمیل گردید. آنان نخست با حیله و توطئه، شهر بصره را به تصرف خود درآورده، تعدادی از مأموران حضرت را به شهادت رساندند و بدین سان، شعله جنگ را روشن کردند.


    آرای اهل تسنّن در مشروعیت جنگ جمل

    در این که جهاد امام علیه السلام با ناکثان در جنگ جمل، جهاد حق و مشروع بوده، در مذهب تشیع مسلّم است و تردیدی در آن نیست. اما بعضی اهل تسنّن از همان آغاز جنگ، در مشروعیت آن تردید و تشکیک کردند که بدان اشاره می شود:

    . تخطئه و بخشودن هر دو: سعدبن ابی وقّاص و بعضی از معتزله بر این باورند که هر دو جبهه، اعم از جبهه امام علیه السلام و جبهه


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 37)


    ناکثان، در جنگ با یکدیگر به خطا رفته اند. اما امید به بخشش و شمول رحمت الهی بر هر دو گروه متخاصم هست.

    2. تخطئه هر دو و اختصاص بخشش به صحابه: این قول مانند قول پیشین، قایل به خطای هر دو گروه متخاصم است، اما بخشش و رحمت الهی را اختصاص به صحابه از هر دو جبهه داده، غیر صحابه را مستوجب کیفر اخروی می داند.

    3. توقّف: گروهی از «حشویه» از هرگونه اظهارنظر و موضع له یا علیه صحابه حاضر در جنگ از هر دو گروه به شدت امتناع کرده، معتقدند در این باره باید سکوت اختیار کرد.

    4. حقّانیت هر دو گروه: فرقه دیگر از اهل تسنّن قایل به حقّانیت هر دو جبهه شدند؛ چرا که به زعم این قول ـ هر دو گروه متخاصم دارای استدلال و حجّت و عذر شرعی برای جنگ با دیگری بودند؛ زیرا آنان هر کدامشان به مقتضای اجتهاد خود، درباره قتل عثمان و تحویل قاتلان او عمل کردند. حضرت علی علیه السلام قتل یک شخص (عثمان) توسط گروهی را موجب قصاص نمی دانست، اما اجتهاد سران ناکثان برخلاف آن بود.

    شیخ مفید این رأی را به جمع کثیری از اهل سنّت معاصر خود نسبت می دهد که وی به احتجاج با آنان پرداخته است.

    5. حقّانیت یک گروه مجهول: برخی دیگر از معتزله مانند واصل بن عطا و عمروبن عبید معتقد به حقّانیت یک گروه متخاصم هستند، اما در مقام اثبات، از تحقیق آن اظهار عجز و ناتوانی می کنند.

    6. استثنای سه تن از ضلالت: گروه دیگر از معتزله مانند اسکافی، خیاط و جبّایی ضمن اذعان به حق بودن جبهه امام علیه السلام و حکم به ضلالت جبهه متقابل، سه شخصیت گرداننده جنگ (طلحه، زبیر و عایشه) را از حکم ضلالت و گم راهی استثنا می کنند که در آخرت نیز هیچ عقابی متوجه آنان نخواهد بود.(14)


    اثبات حقّانیت جبهه امام علیه السلام

    پس از آشنایی با آراء مختلف اهل تسنّن، در این جا به اثبات موضع امامیه (حقّانیت جبهه حضرت و باطل بودن جبهه مخالف) اشاره می شود:

    1. روایات پیامبر: یکی از ملاک های تفکیک حق از باطل تعیین جبهه حق از سوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، امین وحی الهی است که از سوی همه مسلمانان به عنوان حجّت و دلیل معتبر پذیرفته شده است. با نگاهی به تاریخ، شاهد روایات متعددی از پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق اهل تسنّن و تشیع در رابطه با حق بودن حضرت هستیم. بعضی روایات به صورت مطلق، بر حق بودن حضرت دلالت می کند؛ مانند روایت ذیل که از طریق عامّه و خاصه نقل شده است: «علی مع الحق و الحق معَ علی اللّهمَّ ادر الحقّ مع علی حیثما دار.»(15) در این روایت، به تساوی حضرت با حق در تمام لحظات تأکید شده است.

    وایت دیگری، پیامبر از خداوند می خواهد که دوستان امام علیه السلام را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن، و کمک کنندگانش را یاری دهد و عنایت و توجه خود را از کسانی که دست از یاری وی برمی دارند قطع کند: «اللهّمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله.»(16)

    وایات متعدد دیگری، رضایت حضرت علی علیه السلام رضایت پیامبر و اذیتش اذیت پیامبر توصیف شده است.(17)

    قسم دوم از روایات پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص جنگ و قتال با حضرت است که از روایات پیشین خاص تر و شفّاف تر است. روایات فراوانی از پیامبر گزارش شده که در آن ها جنگ با حضرت علی علیه السلام جنگ با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله توصیف شده است. «حربُک یا علی حرب اللهِ و سلم علی سلم الله»؛ «حربَک یا علی، حربی و سلمُک یا علی سلمی.»(18)

    پیامبر صلی الله علیه و آله در روایتی جنگ کنندگان با حضرت علی علیه السلام پس از وفات خود را از اصحاب آتش شمرده است.(19)

    از روایات خاص و شفاف پیش گویانه پیامبر، روایت مربوط به جهادهای سه گانه حضرت علی علیه السلام با به ظاهر مسلمانان و تعیین نام های آنان به اسامی «ناکثان»، «قاسطان» و «مارقان» است که جای هیچ گونه شبهه در حق بودن جبهه امام علیه السلام و باطل بودن دشمنان وی باقی نمی گذارد.

    «یا علی، ستقاتلک الفئةُ الباغیةُ و انت علی الحقِّ فمن ینصرک یومئذٍ فلیس منّی.»(20)

    پیامبر در روایتی خطاب به امّ سلمه، همسر خویش، اسامی مخالفان و جنگ کنندگان با حضرت را چنین معرفی می کند:

    «یا امّ سلمة، هذا [علی] والله، قاتل القاسطین و الناکثین و المارقین بعدی.»(21)

    وایت دیگری، پیامبر خصوصیات بیش تری از اسامی مزبور ارائه می دهد و در پاسخ سؤال امّ سلمه، که این سه گروه مخالف کیستند، فرمود: «ناکثان» کسانی هستند که در مدینه با حضرت بیعت می کنند، اما در بصره آن را می شکنند، «قاسطان» معاویه و اصحابش در شام هستند. اما «مارقان» اصحاب نهروان هستند.(22)

    وایاتی به این مضمون از صحابه معتبر و بزرگ دیگری مانند عماریاسر و ابوایوب انصاری گزارش شده اند که تفصیل آن را باید در جای خود پی گرفت.(23)

    2. عنوان «یاغی» و «محارب»: دومین دلیل بر مشروعیت جهادهای امام علیه السلام صدق عنوان «یاغی» و «محارب» به هر سه گروه مخالف و جنگ طلب است؛ زیرا حکومت حضرت با بیعت مردم تشکیل شد و یک حکومت کاملاً الهی و مردمی بود و هرگونه مخالفت و برافراشتن پرچم سرکشی و عناد و خارج شدن


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 38)


    اطاعت آن عنوان «یاغی» و «محارب» خواهد داشت.

    صدق عنوان «یاغی» و «محارب» بر ناکثان روشن است؛ چرا که آنان با نقض بیعت خود و تشکیل گروه های مخالف مسلّح و تسخیر شهر بصره و کشتن مأموران حکومتی حضرت، عملاً راه بغی و طغیان و جنگ با حکومت مشروع وقت را پیش گرفتند.(24) اما صدق عنوان «بغی» و «محارب» در دو گروه دیگر در ادامه بحث ثابت خواهد شد.

    3. تأخیر جنگ و اتمام حجّت: شاید کسی که اهل تاریخ نباشد، چنین توهّم کند که حضرت با مشاهده طغیان و شورش ناکثان، فورا جهاد و جنگ با آنان را آغاز کرد و در یک فرصت مناسب، دست به کشتار آنان زد. اما صفحات تاریخ خلاف آن را گواهی می دهند.

    مطابق گزارش های موثّق تاریخی، حضرت می کوشید با استفاده از راهکارهای گوناگون پیمان شکنان و شورشیان را وادار به ترک سرکشی و تسلیم کند. از این رو، پیک های متعددی مثل ابن عباس را به سوی عایشه، طلحه و زبیر گسیل داشت تا با اندرز و یادآوری پیش بینی های پیامبر صلی الله علیه و آله ، آنان را از جنگ منصرف سازد.(25)

    ضرت پس از یأس از موفقیت پیک ها، خود شخصا به لشکر دشمن رفت و به مذاکره با طلحه و زبیر پرداخت که تنها رهاورد آن برگشت زبیر از میدان کارزار بود.(26) اما بقیه لشکر در عزم خود راسخ ماندند.

    با وجود این، حضرت دست به حمله نزد و سه روز برای جبهه مقابل مهلت تعیین کرد، اما دشمن بر جنگ خود مصمم بود، به گونه ای که چندبار به لشکر حضرت هجوم برد. حضرت باز هم دستور حمله صادر نکرد، تا آن جا که حتی مورد اعتراض فرماندهان خود مانند ابن عباس قرار گرفت.(27) امام علیه السلام به عنوان آخرین روزنه برای ترک جنگ، به یکی از اصحابش قرآنی داد تا از دشمن بخواهد که کتاب الهی را به عنوان داور و حکم بپذیرند. اما دشمن، حامل قرآن را به شهادت رساند.(28) بدین سان، همه روزنه های امید و نجات را بر روی خود بست.

    4. اعترافات بزرگان اهل سنّت: هرچند برخی از اهل تسنّن در مشروعیت جهاد حضرت با ناکثان دچار تردید و شبهه شدند، اما بزرگان دیگرشان حضرت را در جنگ هایش محق و مصیب و مخالفانش را یاغی و اهل آتش توصیف کردند که می توان به ابوحنیفه، عبدالقاهر جرجانی، ابن کثیر، ابی المعالی، ابن حجر و دیگران اشاره کرد.(29)


    جنگ دوم. جنگ صفین (جهاد با قاسطان)

    معاویه توسط دو خلیفه پیشین، به حاکمیت منطقه شام (سوریه) برگزیده شد و یک حکومت قدرتمند و خودمختار تشکیل داده بود. پس از قتل عثمان و گرفتن زمام خلافت توسط حضرت علی علیه السلام ، معاویه انتظار داشت که آن حضرت حکم حکومت وی را در شام تأیید و امضا کند.(30) از سوی دیگر، به لیل اعمال فاسد خود و چپاول حقوق مردم احتمال می داد که حضرت وی را از حکومت شام برکنار کند و همچنین علاوه بر آن پس از قتل عثمان، هوس خلافت در سر داشت. از این رو، برای به دست گرفتن برگ های برنده سیاسی ـ اجتماعی حکومت، راضی به کشته شدن عثمان توسط یاران و دوستان علی علیه السلام شد و خود عمدا به یاری عثمان در شکستن حلقه محاصره وی نشتافت تا با قتل وی توسط یاران امام علیه السلام ، معاویه آن حضرت را مسؤول اصلی قتل خلیفه معرفی کند.

    حضرت در اوایل حکومت خود، با فرستادن نمایندگانی به سوی معاویه، از او خواست با حضرت بیعت کند و در اولین فرصت، شام را ترک کرده، به سوی حضرت بشتابد.(31) این کار برای معاویه گران تمام می شد؛ چرا که مساوی با از دست دادن حکومت چندین ساله خود بر شام بود. از سوی دیگر، نمی توانست در اولین فرصت برای حضرت جواب منفی بفرستد و بدین وسیله، سرپیچی و طغیان خود را نشان دهد؛ او در آن زمان آمادگی لازم برای جنگ با امام علیه السلام را نداشت.

    معاویه دست به سیاست کاری زد و با تأخیر در پاسخ امام علیه السلام (32) و نگه داشتن نماینده حضرت (جریر) در مدتی طولانی در شام، توانست با مذاکره با مشاوران خود مانند عمروعاص، لشکر خود را برای مقابله نظامی با حضرت آماده کند.(33)

    بدین سان، با سرپیچی معاویه از حکم حضرت، جنگ در شوّال سال 36 ق، یعنی چهارماه پس از پایان جنگ جمل، آغاز شد.


    مشروعیت جنگ صفین

    از مطالب گذشته حقّانیت و مشروعیت جهاد حضرت با معاویه روشن شد، در این جا به ادلّه دیگری اشاره می شود:

    1. روایات پیامبر: در تحلیل مشروعیت جنگ جمل، روایات پیامبر مبنی بر حقّانیت جبهه حضرت و باطل و دشمن خدا و رسول خدا بودن جبهه مقابل حضرت گذشت. علاوه بر روایات مزبور، پیامبر به صراحت و به طور خاص، درباره حکم رانی معاویه و جلوس وی بر منبر رسول خدا هشدار داده و از امّت خویش خواسته بود که در این صورت، به قتل معاویه دست بزنند: «اذا رأیتم معاویة یخطب علی منبری فاقتلوه.»(34)

    واضح است که با عدم صلاحیت معاویه برای تصدّی مقام موعظه و تبلیغ دین، عدم صلاحیت وی بر تصدّی مقام خلافت، که جانشینی پیامبر به شمار می آید، روشن تر می شود و هرگونه


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 39)


    کوشش وی دراین راه، مانند عدم واگذاری شام به امام صلی الله علیه و آله و جنگ با حضرت باطل و ظالمانه خواهد بود.

    2. یاغی بودن معاویه: دومین دلیل بر باطل بودن جبهه معاویه، طغیان و نافرمانی وی از خلیفه مشروع و مردمی است. حضرت وقتی تمامی حاکمانی را که عثمان نصب کرده بود، برکنار ساخت، همه آن ها از عزل حضرت تبعیت کردند، اما تنها معاویه بود که به بهانه خون خواهی عثمان، نه تنها مانع بیعت مردم شام برای حضرت شد، بلکه با تبلیغات و شگردهای خاص، احساسات مردم را علیه امام علیه السلام تهییج کرد.

    3. شهادت عمّار یاسر: در روایات متعددی از رسول خدا، پیش بینی شده بود که عمّار یاسر را گروه «باغی» در میدان نبرد به شهادت خواهند رساند: «تقتلک الفئة الباغیة.»(35)

    وایت دیگری پیامبر زمان شهادت عمّار را در جنگ اهل عراق و شام پیش بینی کرد که عمّار در جبهه حق خواهد بود.(36)

    عمّار یاسر، که در جنگ جمل و صفین از یاران نزدیک امام بود، در صفین توسط لشکر معاویه به شهادت رسید. شهادت وی «گروه باغی» را مشخص کرد. با شهادت عمّار و پخش خبر آن در لشکر معاویه، جبهه وی دچار تردید و اضطراب در حقّانیت خود شد؛ زیرا آنان خود را مصداق حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می یافتند.

    اما معاویه دست به فریب لشکر خود زد و با این بهانه که قاتل عمّار کسی است که وی را به میدان جهاد فرستاده، توانست اذهان جاهلانه و ساده لوحانه لشکر خود را توجیه کند.(37)

    ولی مضحک بودن توجیه معاویه بسیار روشن است و به تعبیر امام علیه السلام در این فرض، باید پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را ـ نعوذبالله ـ قاتل حمزه تلقّی کرد.(38)


    معاویه و بهانه خون خواهی عثمان

    اما ادعای خون خواهی معاویه از خلیفه مقتول و تحویل قاتلان به وی بهانه ای بیش برای توجیه اعمال خود نبود که در تبیین آن به نکاتی اشاره می شود:

    1. در زمان محاصره دارالاماره عثمان توسط مخالفان، که قریب دو ماه طول کشید، معاویه با وجود قدرت لازم، به تقاضای کمک عثمان هیچ وقعی ننهاد و بدین سان علاقه اش به قتل وی را نشان داد.(39)

    2. اتهام مشارکت حضرت در قتل خلیفه از سوی معاویه ادعای کذب محض است. حضرت شخصا کوشش های بسیاری نمود تا شورشیان را از قتل خلیفه بازدارد و سعی نمود با فرستان دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، به درالاماره به عنوان محافظ خلیفه، از قتل وی جلوگیری کند.(40)

    3. طلحه و زبیر و همچنین عایشه هر سه از محرّکان مردم به شورش و مخالفت با عثمان بودند و فریاد «وای سنّت پیامبر» سرمی دادند. عایشه آشکارا حکم به قتل عثمان می داد.(41)

    4. اصل تقاضای تحویل قاتلان عثمان به معاویه نیز فاقد مشروعیت و اعتبار است؛ زیرا اولاً، اگر قرار بر خون خواهی و محاکمه قاتلان باشد، با وجود خلیفه مشروع الهی و مردمی و همچنین اولیای دم، نوبت به معاویه نمی رسد؛ ثانیا، تحویل قاتلان به معاویه به نوعی رسمیت بخشیدن به حکومت وی در شام بود، در حالی که وی یک حاکم مخلوع و معزول از طرف حضرت بود که حکم یاغی پیدا کرده بود، به تعبیر خود حضرت، راه قانونی حل مسأله، نخست بیعت معاویه و اعلام تبعیت خود از حضرت بود تا سپس معاویه ادعای خود را در دادگاه مطرح کند.(42)

    5. این که چرا حضرت، خود اقدام به محاکمه قاتلان عثمان نکرد، باید گفت: همان گونه که از تاریخ و نیز کلمات امام علیه السلام استفاده می شود،(43) قاتل عثمان شخص واحدی نبود، بلکه وی در جریان یک انقلاب کشته شد که در آن هزاران نفر از اهالی مدینه، بصره، کوفه و بادیه نشینان شرکت کرده بودند. حضرت نمی توانست در اوان حکومت نوپای خود، با چنین انسان هایی که نوعا از افراد برجسته و صحابه و دوست داران حضرت بودند، مقابله کند و بدین سان، معاویه با مشاهده تضعیف جبهه حضرت، درصدد براندازی حکومت علوی برآید. از این روی، حضرت مصلحت حکوت خویش را بر آن دید که در انجام محاکمه قاتلان، عجولانه و شتاب زده عمل نکند، بلکه با مرور زمان و استحکام پایه های حکومت خویش، به سروسامان دادن آن


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 40)


    بپردازد.

    سخن آخر این که معاویه با طرح قصاص قاتلان عثمان یا تحویل آنان، حضرت را بین دو محذور و مشکل قرار داد. اگر حضرت، خود به محاکمه و قصاص قاتلان می پرداخت یا آن ها را به معاویه تحویل می داد، با انبوهی از مردم و صحابه معروف رودررو می شد که حکومت نوبنیاد حضرت توانایی تقابل با آن را نداشت و اگر آن را به وقت دیگر واگذار می کرد ـ که چنین کرد ـ دستاویز مخالفان حضرت مانند طلحه و زبیر، عایشه و معاویه قرار می گرفت و فریاد خون خواهی خلیفه مظلوم مقتول بلند می شد و ناکثان و قاسطان می توانستند با این بهانه به مخالفت و جنگ حضرت دست زنند که چنین نیز شد. پس باید گفت: حضرت در این جریان مظلوم واقعی بود که صفحات تاریخ آن را ضبط کرده است.


    جنگ سوم. جنگ نهروان (جهاد با مارقان)

    در سال 38 ق و به فاصله یک سال از جنگ صفین، سومین و آخرین جهاد حضرت با گروه خوارج در منطقه «نهروان» آغاز شد. خوارج یا مارقان از مسلمانان ظاهربین، قشری و سطحی نگر و به اصطلاح خشک مقدّس و متحجّر بودند که به اعمال ظاهری شریعت مانند نماز و روزه، اهتمام بیش تری می دادند، اما قدرت تحلیل گوهر دین و احکام آن و همچنین مسائل سیاسی و اجتماعی را نداشتند. شاهد آن فریب خوردن آنان از حیله معاویه در جنگ صفین در بالا بردن قرآن بر سرنیزه ها در لحظه شکست است که امام علیه السلام را تهدید کردند که باید با معاویه صلح کند، وگرنه جانش در خطر خواهد بود.

    ریشه و خاستگاه تفکر مزبور در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله ضبط شده است؛ وقتی آن حضرت غنایم جنگی را تقسیم می کرد، برای تشویق مشرکان تازه مسلمان، به آنان مقداری سهم بیش تری اعطا کرد. این تقسیم حضرت مورد اعتراض حرقوص، از بنیانگذاران خوارج، قرار گرفت و پیامبر را متهم به عدم رعایت عدالت کرد. حضرت در پاسخ وی فرمود: اگر عدالت پیش من نباشد، در کجا خواهد بود؟ نکته مهم، هشدار حضرت است که فرمود: وی (حرقوص) پیروانی خواهد داشت که در امر دین تعمّق و تعصّب جاهلانه خواهند داشت. آنان از دین خارج می شوند؛ مانند خارج شدن تیر از کمان، «یمرّقون من الدین کما یمرق السَّهم من الرمیة.»(44)

    اما ظهور خوارج به صورت یک گروه رسمی و مخالف مربوط به جنگ صفین و پذیرش حکمیت از سوی حضرت می شود که تحت اکراه و فشار خود خوارج انجام گرفت. خوارج پس از پذیرش حکمیت و صلح بامعاویه، به اشتباه و گناه خویش پی بردند و براین اعتقاد شدند که حکمیت یک گناه و موجب کفر است و حکمی و حاکمی جز خدا نیست: «ان الحکمُ الا للّه.» آنان خود از گناه خویش توبه کردند و از امام علیه السلام خواستند که وی نیز از گناه خویش (پذیرش حکمیت) توبه کند و در صورت عدم توبه، گناه کار و کافر خواهد ماند. پس از پذیرش حکمیت، دو لشکر امام علیه السلام و معاویه عرصه جهاد را ترک کردند، اما گروهی از مخالفان حکمیت قریب دوازده هزار نفر از جبهه حضرت منشعب شده، در ناحیه ای به نام «حروراء» و «نخیله» مستقر شدند.(45) آنان به عنوان اعتراض، به نماز جماعت امام علیه السلام حاضر نمی شدند و با دادن شعارهای تند علیه حضرت و چه بسا تکفیر وی، مخالفت خود ر اظهار می کردند.(46)

    امام علیه السلام همه این اعتراضات را نادیده می انگاشت و با کرامت علوی خود، حقوق آنان را از بیت المال به همان شکل سابق خود می پرداخت(47) و می کوشید با ملاقات خصوصی خود با سران خوارج و اعزام نمایندگان خویش به سوی آنان، به راهنمایی و هدایت آنان دست یازد.(48) حضرت در این اه به موفقیت هایی دست یافت اما جنگ و جهاد مرحله آخرین بود که در این جا به علل شروع آن و همچنین مشروعیت جهاد حضرت با چنین انسان هایی که به ظاهر اهل عبادت و زهد بودند، اشاره می شود:


    علل شروع جنگ نهروان و مشروعیت آن

    در تبیین علل شروع جنگ، به نکات ذیل اشاره می شود:

    1. تشکیل گروه های براندازی: در پیش ذکر شد که امام علیه السلام مدارا و تساهل با خوارج را منوط به عدم اقدام عملی و مسلّحانه علیه حکومت خویش کرده بود. اما خوارج بر اظهار و تبلیغ عقیده فاسد خود و همچنین اهانت و تکفیر بر حضرت بسنده نکردند، بلکه با تشکیل گروهی مسلّح و انتخاب عبدالله بن وهب به عنوان رهبر خود و بیعت با او، درصدد براندازی و یا دست کم آسیب وارد کردن بر نظام علوی برآمدند و برای پیشبرد نقشه خود


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 41)


    در منطقه ای به نام «نهروان» قرارگاهی تشکیل داده، دست به نامه نگاری ها و دعوت از دیگر گروه ها و اشخاص همفکر در شهرهای گوناگون زدند.(49)

    وشن است که هیچ حکومتی نمی تواند به مخالفان خود اجازه تشکیل گروه های براندازی و به اصطلاح «کودتا» بدهد. از این رو، خوارج با این اقدام خود، یک گام به سوی خشونت و جنگ برداشتند.

    2. کشتار شیعیان و ایجاد اغتشاش: از آن جا که خوارج، امام علیه السلام و شیعیان وی را به دلیل پذیرش حکمیت کافر می دانستند، خونشان را حلال برمی شمردند و با این نظر خود دست به قتل های متعددی زدند. آنان در این اقدامات گستاخانه خود، به زن و مرد و بچه رحم نکردند؛ چنان که عبدالله بن خباب و همسر حامله اش را سر بریدند و سه زن دیگر از قبیله «طی» را به قتل رساندند.(50)

    اخبار مزبور در حالی به حضرت رسید که آن حضرت با لشکرش در راه جنگ دوم با معاویه بود. حضرت برای تحقیق از صحّت و سقم اخبار مزبور و وضعیت خوارج، پیک مخصوصی به نام حارث به سوی آنان گسیل داشت که برخلاف انتظار و آداب جنگی، که نمایندگان از مصونیت برخوردارند، خوارج سفیر حضرت را نیز به شهادت رساندند.(51)

    3. عدم تحویل قاتلان: با وجود این، حضرت باز به مدارا با خوارج پرداخت و به جای شروع جنگ، از آنان خواست فقط قاتلانِ مقتولان بی گناه را به حضرت تحویل دهند تا به مجازات قصاص برسند.

    خوارج به این حداقل درخواست حضرت وقعی ننهادند و همگی خودشان را قاتل معرفی کردند و گستاخانه تأکید نمودند که ما خون آنان و حتی شما را برای خودمان مباح می دانیم.(52)

    4. احتمال حمله به مردم بی دفاع: لشکریان حضرت، که با تجهیزات و آمادگی کامل در حال حرکت به سوی جنگ با معاویه بودند، با مشاهده این اوضاع و شنیدن اخبار قتل های زنجیره ای که شامل زن و بچه نیز می شد، نمی توانستند خانواده های خود را در کوفه، در کنار قرارگاه خوارج، گذاشته و با آرامش خاطر به جنگ با شامیان در مسافت های دور بپردازند؛ چرا که امکان این وجود داشت که خوارج از عدم حضور امام علیه السلام در کوفه و اشتغال لشکر به جنگ با معاویه، از فرصت استفاده کرده، به کوفه حمله نمایند و مردم آن را بکشند. بر این اساس، لشکر از حضرت درخواست نمود که نخست مانع خوارج را از سر راه خود بردارند تا آنان با خیال آسوده به جنگ با معاویه بپردازند.(53)

    اصرار خوارج بر جنگ: با وجود ارتکاب انواع قتل و راه زنی از سوی خوارج، حضرت باز می کوشید با آنان با صلح و مدارا رفتار کند و از جنگ جلوگیری کند. حضرت برای نیل به این هدف مقدّس، پیک های متعدد و معتبری مانند ابن عباس به سوی قرارگاه آنان فرستاد.(54)

    ضرت برای اتمام حجّت، غلام خود را به سوی خوارج فرستاد و از او خواست که از خوارج علت خروجشان را بپرسد، در حالی که او با آنان رفتار عادلانه دارد و سهمشان را از بیت المال می پردازد و به بزرگ و کوچکشان احترام می گذارد.(55)

    نکته قابل تأمّل جواب خوارج است که تصریح کردند اجتماعشان در آن منطقه صرفا برای جهاد و جنگ با حضرت است و هدفی جز این ندارند. بدین سان، خوارج تمامی راه های صلح و مذاکره را بستند.

    امام علیه السلام باز به این پاسخ ها قانع نشد و برای اتمام حجّت و هدایت، خود شخصا دو مرتبه به مقرّ خوارج رفته، به سخنرانی پرداخت(56) و در آخر خطبه خود، تصریح کرد که اگر بتوان یک اصل و خصلتی را پیدا کرد که عامل وحدت کلمه و ترک مخاصمه بین دو گروه گردد، بدان عمل و از جنگ امتناع خواهد کرد.(57) حاصل وعظ و سخنرانی حضرت، هدایت و نجات قریب دو هزار تن بود.(58)

    با مأیوس شدن حضرت از هدایت خوارج، حضرت هنگام شروع جنگ، پرچمی به دست ابوایوب انصاری، صحابه معروف پیامبر صلی الله علیه و آله ، داد تا هرکس در زیر آن پرچم قرار گیرد یا خود را از قرارگاه خوارج جدا کند و به کوفه یا مدائن حرکت کند، در امان خواهد ماند.

    در پرتو امان علوی، قریب پنج هزار تن از لشکر خوارج منشعب شدند و بعضی به جبهه امام علیه السلام پیوستند و بعضی دیگر راه کوفه یا مدائن را پیش گرفتند. تنها یک گروه لجوج و کج فهم قریب 2800 نفر باقی ماند که از تصمیم خود مبنی بر ترک جنگ منصرف نشد.(59) بنابراین، باید گفت: جنگ نهروان یک جنگ تحمیلی برای امام علیه السلام بود و حضرت می کوشید با راهکارهای گوناگون از وارد شدن در عرصه جنگ اجتناب کند که متأسفانه تحجّر و قشری بودن اندیشه خوارج مانع آن شد.

    6. روایات پیامبر: آخرین نکته در تأیید مشروعیت حکومت امام علیه السلام ، روایات متعدد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است. قسم اول روایات مطلقی بود که جبهه حضرت را «جبهه حق» و جبهه مخالف را «جبهه باطل» و جنگ با حضرت را جنگ با خدا و رسول خدا توصیف می کرد که تفصیل آن ها گذشت. قسم دوم روایات خاصی است که با تعیین و مشخص کردن نام خوارج به عنوان «مارقان» و مکان جنگ (نهروان) بهترین دلیل بر حقّانیت جبهه حضرت در این نبرد است.

    در روایات متعددی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از مقاتله امام علیه السلام با سه گروه (ناکثین، قاسطین و مارقین) خبر داده است. امّ سلمه از مشخصات سه گروه مزبور از پیامبر پرسید و حضرت مارقین را بر


    ........................................................... معرفت » شماره 65 (صفحه 42)


    اصحاب نهروان تطبیق کرد: «قلتُ من المارقون؟ قال صلی الله علیه و آله : اصحاب النهروان.»(60)

    از شواهد دیگر، اخبار و پیش بینی های غیبی پیامبر و امام علیه السلام درباره وضعیت نهایی خوارج است. در روایات آمده است که در میان کشته شدگان خوارج، فردی یافت می شود با دو پستان(61) (ذوالثدیه [اولی پستان عادی و دومی دست کوچک اضافی به صورت پستان.])

    از دیگر اخبار غیبی امام علیه السلام خبر از شهادت نُه تن از لشکر خود و فرار ده تن از لشکر مقابل است که پس از پایان جنگ، صدق هر دو خبر روشن شد.(62)


    پی نوشت ها

    1الی4ـ نهج البلاغه، خطبه26/ نامه 53 / خطبه 107 / خطبه 197

    5ـ برای توضیح بیش تر درباره «قاعدین» و همچنین جزئیات جنگ های سه گانه ر.ک: دانش نامه امام علی علیه السلام ، ج 9

    6ـ ر.ک: تاریخ طبری، ج 4، ص 39 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 346 / مروج الذهب، ج 2، ص 360

    7ـ «کل واحدٍ منهما یرجوا لامر له و یعطفه علیه دون صاحبه» (نهج البلاغه، خطبه 148)

    8ـ شیخ مفید، الجمل، ص 164

    9ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 196

    10ـ همان، خطبه 196 و نیز: شیخ طوسی، الامالی، ص 731 / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 30و9

    11ـ الجمل، ص 67 / مروج الذهب، ج 2، ص 366 / الفتوح، ج2، ص 450

    12ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 544 / الکامل، ج 2، ص 348 / الجمل، ص 81؛ حضرت خود یاغی شدن عایشه را سستی اندیشه و به جوش آمدن کینه و عداوت دیرینه او می داند که مانند دیگ آهنگر به جوش آمده بود. «واما فلانة فادرکها رأی النساء وضغنٌ غلا فی صدرهاکمرجل القین.» (نهج البلاغه،خ 156)

    13ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 458 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 312 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 71

    14ـ نقد و اقتباس از الجمل، ص 41ـ31

    15ـ کشف الغمة، ج 1، ص 143 / اعلام الوری، ج 1، ص 316 / المستدرک علی الصحیحین،ج3،ص135/تاریخ بغداد،ج14،ص321

    16ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 254 و 964 / تاریخ دمشق، ج 42، ص 207 و 208 / الارشاد، ج 1، ص 176

    17ـ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 405 / صحیح ابن حبّان، ج 15، ص 365

    18ـ الامالی، ص 149و 146/ جامع الاخبار، ص 51 / شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 221

    19ـ الامالی، ص 364 / تفسیر فرات، ص 477

    20ـ تاریخ دمشق، ج 42، ص 473 / کنزالعمال، ج 11، ص 613

    21ـ تاریخ دمشق، ج 42، ص 470 / المناقب، ص 190 / البدایة و النهایة، ج 7، ص 306 / کشف الغمة، ج 1، ص 126 / الغدیر، ج 3، ص 188

    22ـ الامالی، ص 464 / شیخ طوسی، الامالی، ص 425 / احتجاج، ج 1، ص 462

    23ـ المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 150 / تاریخ دمشق، ج 42، ص 472 / شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 21

    24ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 462 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 316 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 83 / شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 320

    25ـ نهج البلاغه، نامه54 و خطبه 31/ الجمل، ص 313/ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 90

    26ـ مروج الذهب، ج 2، ص 371 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 92 / تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 182

    27ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 509 / ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج2،ص350/ مروج الذهب،ج2، ص 370

    28ـ خوارزمی، المناقب، ص 186 / الفتوح، ج 2، ص 472 / ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 111

    29ـ برای توضیح بیش تر ر.ک: موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج 5، از ص 58 تا 62

    30ـ نهج البلاغه، نامه 17

    31ـ نهج البلاغه، نامه 75 / شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 230

    32ـ تاریخ دمشق، ج 59، ص 131 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 115 / تاریخ طبری، ج4،ص443/ الکامل فی التاریخ،ج2،ص 310

    33ـ وقعة صفین، ص 34 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61

    34ـ وقعة صفین، ص 221 / تاریخ دمشق، ج 59، ص 157

    35ـ 27 تن از صحابه حدیث مزبور را با تعبیرهای متفاوت نقل کردند. ر.ک: صحیح بخاری، ج1، ص172/ صحیح مسلم، ج4، ص 2235/ مسنداحمدبن حنبل، ج2،ص 654

    36ـ وقعة صفین، ص 335

    37ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 382 / تاریخ طبری، ج 5، ص 41

    38ـ شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 334

    39ـ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175 / تاریخ دمشق، ج 36، ص 377 / تاریخ مدینه، ج 4، ص 1289

    40ـ نهج البلاغه، خطبه 30 و 240/ تاریخ مدینه، ج 4، ص 1202/ تاریخ طبری، ج4،ص385/ شرح نهج البلاغه، ج20،ص22و ج 9

    41ـ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 53 / تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175 / شیخ مفید، الجمل، ص 147 / شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 22 و ج 9، ص 17 و ج 3، ص 9 / الفتوح، ج 2، ص 393

    42ـ نهج البلاغه، نامه 64

    43ـ نهج البلاغه، خطبه 164 و نامه 9

    44ـ صحیح بخاری، ج3،ص1321/ صحیح مسلم، ج 2، ص 774

    45ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 63 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 293 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 210

    46ـ مروج الذهب، ج 2، ص 406 / تاریخ طبری، ج 5، ص 73 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398

    47ـ تاریخ طبری،ج5، ص 73 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398

    48ـ نهج البلاغه، نامه77، خ121/ شرح نهج البلاغه،ج2،ص 275

    49ـ تاریخ طبری، ج5،ص 74 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 398

    50ـ مسند احمد بن حنبل، ج 7، ص 452 / تاریخ طبری، ج 5، ص 81 / تاریخ بغداد، ج1،ص205/ الکامل فی التاریخ،ج2،ص 43

    51و52ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 82 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 403 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 168

    53ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 82 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 403 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 168

    54ـ نهج البلاغه، نامه 77 / شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 310/ تاریخ طبری، ج 5، ص 65 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 393

    55ـ الفتوح، ج 4، ص 261

    56ـ نهج البلاغه، خطبه 121 و 127 و 177 / تاریخ طبری، ج 5، ص 84 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 404

    57ـ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 275

    58ـ نهج البلاغه، خطبه 121

    59ـ تاریخ طبری، ج 5، ص 86 / الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 405 / الامامة و السیاسة، ج 1، ص 169

    60ـ معانی الاخبار، ص 204

    61ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 191 / البدایة و النهایة، ج 7، ص 294 / تاریخ بغداد، ج 7، ص 237 / صحیح مسلم، ج 2، ص 749 / تاریخ طبری، ج 5، ص 88

    62ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 273 / کشف الغمّة، ج 1، ص 267: نکته قابل ذکر درباره منابع، این که در نقل احادیث و گزارش های تاریخی، نگارنده از موسوعة الامام علی بن طالب، نوشته محمد ری شهری استفاده برده است.

    پایان مقاله
    نویسنده : قدردان قراملکی، محمدحسن

    دلایل شکل‌گیری جنگ جمل به روایت امام علی علیه السلام

    دلایل شکل‌گیری جنگ جمل به روایت امام علی علیه السلام

    به مناسبت فتح بصره به دست مبارک علی(علیه السلام) در جنگ جمل(36ق)

    بعد از موعظه‌هاى عمار و فرمایشات حضرت امیر‏ علیه السلام در دهم جمادى‌الاول جنگى که زبیریان شروع کرده بودند، ادامه یافت و از ۲۰ هزار لشکر جنگی علی علیه السلام ۵ هزار نفر شهید شدند و از لشکر جمل که ۳۰ هزار نفر بودند، ۱۳ هزار نفر کشته شدند.

    دهم جمادی‌الأول سال 36 هجری مصادف است با جنگ جمل که فتح بصره و نصرت خداوند متعال بر امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز به دنبال داشت، با توجه به اینکه «جَمَل» به شتر نر گفته می‌شود و از آنجایی که در این جنگ، عایشه‌ بر شتری‌ به‌ نام‌ عسکر سوار شده‌ بود این‌ جنگ‌، جنگ جمل‌ نام‌ گرفت‌.

    این نوشتار گذر کوتاهی است بر چگونگی شکل گیری جنگ جمل و بیان ادله و علل به وجود آمدن آن، از دو دیدگاه اصحاب جمل و امام علی علیه السلام که برای آگاهی عموم علاقه‌مندان ذکر می‌شود.

    حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان على علیه السلام نگذشته بود که تحمل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفت‌ها از سوى آنان شروع شد. معاویه در شام پرچم مخالفت را بر افراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویارویی با حضرت آماده جنگ مى‌شد. على علیه السلام به فرمانداران خود در سه شهر کوفه، بصره و مصر نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با معاویه اعزام کنند.

    در همین حین نیز طلحه و زبیر به بهانه انجام دادن عمره از مدینه خارج و راهى مکه شدند و در مکه، عایشه را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کرده و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حرکت کردند.




    قرائن به خوبى گواهى مى‌داد که آن‌ها نه در فکر خوانخواهى عثمان بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زیرا قاتلان عثمان در بصره نبودند. همچنین لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امیرمؤمنان علیه السلام نبود، علاوه بر این طلحه نیز خود از سران مبارزان علیه عثمان بود. بنابراین روشن است که هدف آن‌ها از پیمان شکنى به دلیل اینکه با على علیه السلام بیعت کرده بودند، رسیدن به جاه و مقام بود.

    عبدالله بن عامر که قبلاً عامل عثمان در بصره بود و از طرف امام علی علیه السلام عزل شده بود، به مکه آمد و شترى که دویست دینار خریده بود را براى عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند. پس از ورود، به خانه «عثمان بن حنیف» نماینده امیرالمؤمنین علیه السلام ریخته، او را اسیر کردند و بسیار کتکش زدند.

    علی علیه السلام براى مقابله با آن‌ها به طرف بصره حرکت کردند. در این جنگ همراه حضرت امیر علیه السلام ، امام حسن و امام حسین‏ علیهماالسلام و همچنین محمد حنفیه و عبداللَّه بن جعفر و اولاد عقیل و عده‏اى از جوانان بنى‏هاشم همراه با عمار و ابوایوب انصارى و عده‏اى از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر، 250 نفر از کسانى که با پیامبر صلی الله علیه و آله در بیعت شجره شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت کردند.

    حضرت علی علیه السلام «مسلم مجاشعى» را همراه با قرآنى فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند، ولى آن‌ها مسلم را هدف تیر قرار داده و شهید کردند. بعد از موعظه‏‌هاى عمار و فرمایشات امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در دهم جمادى الاولى جنگى را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و حضرت امیر علیه السلام در مقام مقابله با آن‌ها برآمدند. در این جنگ از لشکر علی علیه السلام که 20 هزار مرد جنگى بودند پنج هزار نفر شهید شدند، و از لشکر عایشه که 30 هزار نفر بودند 13 هزار نفر کشته شدند.

    سرانجام که پیروزى نصیب لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام شد، حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند: «اى حمیرا، پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیى؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینى و بیرون نیایى؟ به خدا سوگند، انصاف ندارند آن‌هایی که زنان خود را پشت پرده پنهان داشته و تو را بیرون آوردند». محمد بن ابو‏بکر خواهرش را از هودج بیرون کشید. حضرت علی علیه السلام دستور داد او را به خانه صفیه دختر حارث بن ابى‏طلحه ببرند و بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد.

    در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشکر و شیعیان امیرالمؤمنین‏ علیه السلام بود شهید شد و آن حضرت بالاى سرش آمده، فرمودند: «اى زید، خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوى تو اندک بود، و امداد تو در دین بسیار بود».

    در این جنگ به گفته بعضى 10 هزار نفر و به روایتى 17 هزار نفر از طرفین کشته شدند و با این ضایعه عظیم نخستین مخالفت جدى، درهم شکسته شد و مسئولیت آن برگردن آتش افروزان جنگ قرار گرفت.

    * چرا اصحاب جمل با على علیه السلام جنگ کردند

    براى بررسى علل وقوع جنگ جمل لازم است که نگاهی بر ادله‏ طرفین درگیر در این جنگ داشته باشیم.

    امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 172 نهج البلاغه می‌فرمایند: «بیرون شدند و حرمِ رسول خدا صلی الله علیه و آله را با خود به این سو و آن سو کشاندند، چنانکه کنیزکی را به هنگام خرید کشانند». از این سخن حضرت چنین برمی‌آید که طلحه و زبیر از جایگاه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله سوء استفاده کرده، او را ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاسی و مطامع دنیوی خود قرار دادند.

    الف: علل جنگ جمل از دیدگاه اصحاب جمل:

    1. در فرازهایى از خطبه‏هاى موجود میان عایشه و طلحه، مهم‌ترین علت جنگ جمل خونخواهى عثمان بیان شده است. همچنین این عده على علیه السلام را مسئول قتل عثمان مى‏دانستند!

    2. برخى از علماى معتزله معتقدند که عایشه و یارانش، قصد امر به معروف و نهى از منکر داشته‏اند.

    3. طلحه، علت دیگرى را که در واقع در راستاى علت قبلى است، ذکر مى‏کند و آن هم اصلاح امت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و رواج طاعت الهى است.

    4. خلافت و رهبرى على علیه السلام مطابق با رویه‏ خلفاى سابق نبوده، پس مشروعیت نداشته است.

    5. على علیه السلام در کارهایش با طلحه و زبیر مشورت نمى‏ کرد.


    ب: علل جنگ از دیدگاه حضرت علی علیه السلام و یارانش:

    1. قدرت‏طلبى طلحه و زبیر: امیرالمؤمنین على علیه السلام در خطبه‏ 148 نهج‌البلاغه مى‏فرمایند: هر کدام از طلحه و زبیر امیدوار است حکومت را به دست آورد.

    2. عهد و پیمان شکنى: على علیه السلام در بیاناتى ضمن اعلان آماده‌باش براى جنگ، این دو را متهم به پیمان شکنى کردند.

    3.کینه و کدورت دیرینه: این نکته قابل انکار نیست که کینه‌هایی نسبت به علی علیه السلام وجود داشته است. که امیرالمؤمنین علیه السلام ریشه‏هاى آن را چنین برمى‏شمرد:

    -اختصاص اخوت پیامبر صلی الله علیه و آله به على علیه السلام

    -برترى على علیه السلام بر ابوبکر

    -مسدود نشدن «باب على» به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله

    -دادن پرچم فتح خیبر به دست على علیه السلام

    همچنین طلحه و زبیر امیدوار بودند که على با آن‌ها در امور مشورت کرده و بخشى از حکومت را به آن‌ها واگذار کند که هیچ کدام تحقق نیافت و موجب عناد با على علیه السلام شد.

    4. نفاق: دورویى، از دیگر عللی بود که على علیه السلام به آن اشاره کرده است.

    5. از بین بردن امنیت جامعه اسلامى: مصداق بارز این علت، حمله‏ اصحاب جمل در بصره به خزانه بیت‌المال و کشتن عده‏اى از مردم بود.

    6. سرپوش گذاشتن بر عملکرد خویش: در این رابطه امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 137 نهج البلاغه مى‏فرمایند: آن‌ها انتقام خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‏اند.

    و نیز مضمون همین سخن را حضرت علیه السلام در خطبه‏ 137 نهج‌البلاغه آورده‏اند که: آن‌ها انتقام خونى را مى‏خواهند که خود ریخته‌اند. با این اوصاف حضرت مى‏فرمایند: طلحه خود جنگ را به راه انداخته تا به خاطر قتل عثمان مورد سؤال واقع نشود.

    بنابراین اصحاب جمل تحت عنوانى به ظاهر زیبا و حق مآبانه علیه اولى‌الأمر خویش قیام کردند و پیمان و بیعت خویش را شکستند، در حالى که این عنوان بهانه‏اى بیش نبود.

    منبع:خبرگزاری فارس،

    چرا امام علی(ع) کوفه را به عنوان مقر حکومت انتخاب کرد؟

    میلاد امام علی

    دلایلی بود که مدینه قابلیت قرار گرفتن به عنوان مرکز خلافت امیرالمؤمنین(ع) را نداشت، از سوی دیگر کوفه دارای برتری‌های اقتصادی، جغرافیایی، جمعیتی و ... بود.

    به گزارش مشرق، در دوازدهم رجب سال ۳۶ هجری امیرالمؤمنین امام علی(ع) پس از پیروزی در جنگ جمل به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به شهر کوفه وارد شد و آنجا را به عنوان مرکز حکومت اسلامی خود انتخاب کرد. ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبه‏‌ای ایراد کرد. از آن پس به تنظیم امور حکومت پرداخت و استانداران را برای خدمت به سوی محل ماموریتشان فرستاد.

    اما دلیل انتخاب کوفه به عنوان مقر حکومت اسلامی چه بود؟

    گرچه به نظر بعضی ورود حضرت به کوفه بدین منظور نبود که آن‏جا را مرکز خلافت خود قرار دهد، بلکه به این دلیل که آن شهر، اردوگاه بزرگ نظامی بود، قصد داشت با جلب حمایت بیش‏تر کوفیان، آنها را برای رویارویی شدیدی با معاویه سازمان دهد؛ اما با توجه به عواملی که ذکر می‌‏شود به نظر می‏‌رسد که آن حضرت، آگاهانه و با نیت قبلی کوفه را به عنوان مرکز خلافت و امامت خود انتخاب کرد. حتی اگر مجبور به جنگ با پیمان‏‌شکنان هم نمی‏‌شد باز مقرّ حکومت اسلامی را به کوفه منتقل می‏‌کرد.

    در این زمان حکومت امام موقعیتی ویژه یافته بود، امام عملاً با عراق و شام رویارو شده بود که این مشکل در زمان خلفای قبلی نبود. امام علیه‌‏السلام باید مرکزی را برای حکومت برمی‏‌گزید که در برابر عراق و شام کارآمدی می‏‌داشت. دلایلی اثبات می‌‏کند که مدینه قابلیت قرار گرفتن به عنوان مرکز خلافت را نداشت؛ این دلایل بدین صورت است:

    1. از نظر اقتصادی محیط حجاز تحمل رویارویی با عراق یا شام را نداشت. مدینه که بهترین نقطه حجاز به شمار می‌‏رفت به درستی توانایی سیر کردن مردم خویش را نداشت. اکنون چگونه می‏‌توانست سپاهی عظیم را تغذیه کند؟! علت این عدم توانایی، به موقعیت جغرافیایی مدینه برمی‏‌گشت که در منطقه صحرا و بدون هیچ کشت و زرع و دامپروری و تجارت فعالی روزگار سپری می‌‏کرد.

    2. مدینه از نظر نیروی انسانی کشش یک جنگ تمام‌عیار را با شام نداشت. حداکثر آماری که از سپاه مدنی همراه امام در جنگ جمل، چهار هزار نفر است. چنین جمعیتی قادر نبود مشکلات خلافت را در مواجهه با دشمنان فراوانش حل کند. هم‏چنین بستگان اموی و بستگان شورش جمل اجازه همکاری کامل را به همین نیروی اندک هم نمی‏ دادند.

    3. مردم این شهر به ویژه برخی از اصحاب، کسانی همچون عبدالله‏ بن عمر، سعد بنابی وقاص، محمد بن مسلمه، زیدبن ثابت و بسیاری دیگر، کوچک‏‌ترین علاقه‌‏ای به امام نداشتند و خود را مجتهدتر از آن می‌‏دانستند که سخن امام را بشنوند.

    4. رفاه‌‏طلبی فزون از حد مردم این شهر که در دوره خلفای پیشین به آن مبتلا شده بودند، روحیه جنگی برای آنان باقی نگذاشته بود. خلیفای دوم و سوم با اعطای امتیازات بسیار به چهره‏‌های مشهور و مهم دوران جاهلیت، که ایمان آنها برای بسیاری مشکوک بود، حمایت قریش را جلب کردند.

    اعطای فرمانروایی ایالات مهم شام به یزید بن ابی‏‌سفیان و بعد به برادرش معاویه توسط عمر و فرمانروایی کوفه به ولید بن عقبة بن ابی محیط و سعید بن عاص توسط عثمان، - کسانی که پدرانشان از سران قریش بوده و توسط علی علیه‏‌السلام کشته شده بودند -از این موارد بود.

    اینها کارهایی بود که علی علیه‌‏السلام به محض رسیدن به خلافت بر بطلان آنها رأی داد و چنین افرادی را از حکومت بر مسلمانان برکنار کرد. بنابراین بیش‏تر مردم مکه و مدینه طرفدار خلفای گذشته بودند و میانه چندانی با آن حضرت نداشتند. طبیعی است که علی علیه‌‏السلام نمی‌‏توانست در میان چنین مردمی حکومت خود را قوام بخشد.

    5. در طول بیست و پنج سالی که از رحلت پیامبر(ص) می‌‏گذشت به تدریج مردم از آن تحول معنوی و الهی که در اثر تعلیمات آن حضرت، پیدا کرده بودند، دور شدند. بسیاری از مردم در زمان پیغمبر(ص) به دلیل اسلام، مقابل اقوام و خویشان مشرک خود می‌‏ایستادند و بارها اتفاق می‏‌افتاد که پسر در برابر پدر و برادر مقابل برادر درجنگ‏‌های صدر اسلام قرار می‌‏گرفتند. اما به هنگام خلافت امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام با این که همه مسلمان بودند، به اندازه‏‌ای دگرگون شده بودند که به علی علیه‏‌السلام به عنوان قاتل پدر و برادر و یا افراد عشیره خود می‏‌نگریستند، و از این ‏رو نمی‏‌توانستند رهبری او را بپذیرند و برخلاف آنچه در بیعت با سه خلیفه قبل انجام دادند (و همه به اتفاق بیعت کردند) عده‌‏ای که در میان آنها افراد سرشناسی دیده می‏شد، از بیعت با آن حضرت خودداری کردند. بسیاری از کسانی هم که به پیروی از مردم و از روی اکراه بیعت کرده بودند، چندی بعد از اطاعت خودداری ورزیدند.

    به نظر می‏‌رسد بیش‏تر در زمان خلافت عمر، که خود معترف بر لیاقت و شایستگی علی علیه‏‌السلام برای خلافت نسبت به تمام اصحاب پیغمبر بود و توسط او در اذهان مردم دلاوری‏‌های علی علیه‏‌السلام مورد خدشه قرار گرفت، چنین القا شد که قریش زیر بار خلافت او نمی‏‌رود.

    از طرف دیگر زبده مردم مدینه هم از آن شهر مهاجرت کرده بودند. از این‏ رو است که وقتی امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام از مدینه به قصد رویارویی و نبرد با پیمان‏شکنان حرکت کرد، تعداد کل مردمی که از مدینه، مرکز خلافت، با او راهی جبهه بصره شدند، بیش ازچهارصد یا هفتصد نفر نبودند. ثقفی از عروة بن زبیر روایت می‏کند که گفت: «شنیدم علی بن الحسین (امام سجاد علیه‏‌السلام ) می‌‏فرمود: بیست مرد در مکه و مدینه نیست که ما اهل‏‌بیت را دوست بدارد.»

    به طور کلی باید گفت مشکلاتی که امیرالمؤمنین در این زمان با مردم مدینه داشتند، دقیقا شبیه به همان شرایطی است که پیامبر در رویارویی با مردم مکه، درپیش روی می‏دید. اگر آن زمان خائنان به پیامبر یهودیان و چهره‏‌های شناخته‌شده آنان بودند، در این زمان مخالفان امام در میان مردم مسلمان و هم‏نام با آنان می‏‌زیستند و از تمام جزئیات و اسرار آنان اطلاع داشتند و لذا انتخاب مدینه به عنوان مرکز خلافت به عبارتی قرار دادن تمامی اسرار نظامی و سیاسی در دست دشمنان و قرار دادنحکومت در معرض سقوط و از هم‏پاشیدگی بود.

    * عوامل برتری کوفه بر سایر نقاط

    1. از نظر اقتصادی، سواد عراق مهم‏ترین منبع درآمد این خطّه بود. به علاوه خراج و جزیه فراوانی از ایران و عراق به دست مسلمانان بود که ثروتی بی‌‏اندازه محسوب می‌‏شد.

    2. کوفه از نظر کثرت جمعیت و نزدیکی به مناطق پرجمعیت، توانایی مقابله با هر تجاوزی را داشت.

    3. تعداد بسیاری از صحابه و برگزیدگان آنها در کوفه حضور داشتند؛ هنگام ورود خالد بن ولید به عراق در زمان ابوبکر، عده‌‏ای از صحابه در سپاه او حضور داشتند که بعدا با اعزام سپاه دیگری به فرماندهی ابوعبید ثقفی در جنگ خیبر (گرچه بعد از شکست در آن جنگ عده‌‏ای از آنها به مدینه بازگشتند) و به خصوص با اعزام سپاه سعد وقاص، شمار بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) وارد عراق و به ویژه منطقه کوفه شدند.پس از بنای کوفه نیز هشتاد تن از صحابه در سال 18 هجری وارد کوفه شدند. هم‏چنین هنگامی که عمار یاسر به حکومت کوفه گمارده شد، عمر ۱۰ تن از برگزیدگان اصحاب راهمراه او به کوفه فرستاد - بدین‏گونه در سال 36هجری که امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام به منظور رویارویی با ناکثین از مدینه حرکت کرد، چهارصد صحابی از مهاجر و انصار، که هفتاد نفر از اصحاب بدر در میان آنان بودند، پس از جنگ جمل با حضرت در کوفه فرود آمدند، تنها در جنگ صفین، ۲۸۰۰ تن از صحابیان مقیم کوفه همراه علی علیه‏‌السلام بودند. در واقع کثرت حضور اصحاب با سابقه پیغمبر(ص) در کوفه بیش از هر نقطه دیگر عالم اسلام بود و از این‏رو «کوفه» نسبت به سایر شهرهای معتبر جهان اسلام (حتی مدینه) موقعیت ممتازی یافته بود.

    4. عمده سرشناسان عرب در این منطقه سکنا گزیده بودند؛ در میان مهاجران به کوفه، گذشته از صحابه، بسیاری از قبایل حجاز نیز به همراه سرشناسان و مشاهیر آن قبیله‌‏ها به کوفه آمدند. از این مهم‏تر مهاجرت برگزیدگان یمن و قبیله‏‌های مشهور آن خطّه از هنگام جنگ قادسیه بود که به عراق آمدند و پس از بنای کوفه در آن شهر سکنا گزیدند، به گونه‌‏ای که اکثریت اهالی عرب شهر را اینان تشکیل می‏‌دادند.

    نکته مهم و قابل توجه در مورد یمنی‏‌ها این است که بیش‏تر آنها از قبل با امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام آشنایی داشتند، زیرا آن حضرت در سال هشتم و یا دهم هجرت از طرف پیغمبر(ص) مأمور تبلیغ اسلام در یمن گردید و تبلیغات او بود که اهل یمن را مسلمان کرد. حضور چند ماهه علی علیه‏‌السلام در آن دیار، دوستدارانی برای او پدید آورد که بعدها از یاران برجسته او شدند، کسانی هم‏چون مالک اشتر و کمیل بن زیاد و حارث همدانی و...

    هم‏چنین از منطقه حضرموت و دیگر مناطق مجاور یمن نیز نخبگان و ملوکی به کوفه نقل مکان کرده بودند.

    5. کوفه از نظر جغرافیایی تقریبا در قلب عالم اسلام آن روزگار واقع و بر ایران،حجاز، شام، مصر و جزیره، مشرف (و تقریبا در یک فاصله) بود. موقعیت آن از بصره که به دریا نزدیک، و امکان هجوم خارجی از راه آب بدان زیاد بود، بهتر می‏نمود.

    6. کوفه از نظر موقعیت نظامی و تعداد دلاوران در وضعیت مطلوبی قرار داشت؛ در مبحث بنای کوفه گفته شد که کوفه به عنوان اردوگاه بزرگ نظامی اسلام و به منظور ادامه فتوحات مسلمانان در ایران و سرزمین‌‏های ماورای آن تأسیس گردید. گرچه شهر فسطاط در مصر و بعدها قیروان در افریقیه نیز به منظور گسترش فتوحات مسلمانان درغرب عالم اسلامی بنا شد، ولی هیچ یک اهمیت کوفه و بصره را نیافتند. در این میان کوفه سرآمد شهرهای مهم و برجسته مسلمانان شده بود، زیرا مرکز دلاورترین وشجاع‏ترین رزمندگان مسلمان شد که شجاعت آنها مورد اتفاق عالم اسلام بود. کوفیان نیز از این بابت به خود می‌‏بالیدند؛ حتی در زمان‏های بعد در تفاخر نسبت به سایر نقاط مملکت اسلامی، خود را فرزندان ذات السلاسل و قادسیه می‌‏نامیدند و از این‏رو بر بصره و بصریان برتری داشتند. البته جای این تفاخر هم بود، زیرا اگرچه سپاه بصره در آغاز نیمی از ایران و کمی بعد، خراسان و طخارستان و... را فتح کرد، ولی ابتدا این سپاه کوفه بود که با پیروزی‏‌های چشم‏گیر و مکرر در عراق و فتح پایتخت امپراطوری ساسانی و سرانجام پیروزی‏های بزرگ نهاوند (فتح الفتوح) توانست ابّهت و اقتدار شاهنشاهی ساسانی را در هم شکند و پیروزی‏های سپاه بصره را تضمین کند. در واقع بصریان به فتح شهرها و ایالت‏‌هایی موفق شدند که بدون مدافعان قدرتمند مانده بودند. لازم به ذکراست که بیش‏تر سپاه کوفه و بصره به ویژه فرماندهان و چهره‏های شاخص آنها پس ازدست‏یابی به هدف‏های خود در جنگ‏ها و فتوحات به پایگاه خویش باز می‌‏گشتند و اگر فرمان جنگ جدیدی صادر می‏شد، مجددا به منطقه مورد نظر اعزام می‏گردیدند.

    7. بین امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام و مردم کوفه علاق‌ه‏ای متقابل وجود داشت؛ علی علیه‏‌السلام قبل از این که به کوفه بیاید به مردم آن ارج می‌‏نهاد و آن‌ها را دوست می‏داشت؛ با این که آن حضرت در مدینه از مردم بیعت گرفته بود و کوفه را که ده‌‏ها فرسنگ از مدینه فاصله داشت تا آن زمان ندیده بود، به کوفه و مردم آن دل‏بسته بود. ابن ابی الحدید در شرح نهج‌‏البلاغه خود بابی را با عنوان «فضایل کوفه در کلام امیرالمؤمنین» آورده است.

    هنگامی که علی علیه‏‌السلام تصمیم گرفت به منظور برخورد با پیمان‏شکنان به بصره برود درنامه‌‏ای که برای نخستین بار به اهل کوفه نوشت، مرقوم داشت: «فرمانی است از بنده خدا علی امیرالمؤمنان به مردم کوفه که صهیه انصار و سروران عرب هستند.». «صهیه»در لغت به معنی جماعت و دسته، و به معنی سرور و بزرگ نیز آمده است. «نسام» هم که در متن عربی آمده است - به معنی رفعت و بلندی و جای بالا است.

    علی علیه‏‌السلام چون از مهاجران، یعنی اهل مکه عداوت و کینه‏توزی دیده بود به انصار یعنی مردم مدینه، که برخلاف اهل مکه، مردمی پرآوازه و مهربان بودند توجه داشت،که سرشناسان آنها به کوفه مهاجرت کرده بودند. این موضوع در آخرین نامه کوتاه حضرت آمده است. امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام به مردم کوفه که بسیاری از آنها اهل مدینه بودند، می‏نویسد: «بدانید که دیگر مدینه با آن جمیعت وجود ندارد، مردم خوب آن پراکنده شده‌‏اند و فتنه و آشوب برگرد محور آن می‌‏گردد. پس شما با رسیدن نامه من به سوی فرمانده خود بشتابید و در جهاد با دشمن خود پیش‏دستی کنید.» حضرت در آخرین نامه نوشت: «برای من کافی است که شما برادران من هستید، و برای دین،یاوران خوبی. بنابراین سبک و سنگین حرکت کنید و با اموال و جان‏هایتان در راه خدا جهاد نمایید که برای شما بهتر است اگر بدانید.

    به روایت طبری علی علیه‏‌السلام در تعقیب عایشه و طلحه و زبیر وقتی به ربذه رسید و خبر یافت که آنها قصد بصره دارند و به سوی کوفه نرفتند، خوشحال شد و فرمود: «مردم کوفه بیش از دیگران مرا دوست دارند به خصوص که رؤسای عرب و سروران آنها در میان ایشان هستند.» و به همین جهت به آنها نوشت: «که من شما و شهرتان را از بین تمام شهرها برگزیدم و بر آن هستم که در میان شما فرود آیم زیرا از مودّت و محبت شما نسبت به خود که به خاطر خدا و پیامبر است اطلاع دارم، پس هر کس به سوی من بیاید و مرا یاری کند، دعوت حق را اجابت کرده و وظیفه‏ای را که بر دوش دارد انجام داده است.»

    همان‏گونه که ذکر شد امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام به سبب کینه‏‌ورزی مهاجران و اهل مکه عنایت خاصی به انصار (مردم مدینه) و یمنی‏‌ها داشت به گونه‏ای که عاملان و فرمانروایان آن حضرت بر نقاط مهم عالم اسلام از انصار و مردم یمن انتخاب شده بودند و یک نفر مهاجر در میان آنها نبود به جز پسر عموهای وی یعنی عبدالله‏ و عبیدالله‏ و قثم پسران عباس. در میان حکمرانانی که امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام قبل از ورود به عراق تعیین کرد چهره‏‌های برجسته‏ای از انصار دیده می‏شوند. افرادی هم‏چون عثمان بن حنیف انصاری- والی بصره - برادرش سهل بن حنیف انصاری تعیین شده برای حکومت شام که معاویه مانع ورود او به شام گردید، و بعد از طرف حضرت جانشین او در مدینه شد، قیس بن سعد بن عباده والی مصر، و قرظة بن کعب انصاری والی کوفه.

    مجموعه این عوامل و شاید عواملی دیگر، باعث شد که حضرت کوفه را «قبة الاسلام»بخواند و آن را در میان سایر بلاد اسلامی به عنوان مرکز خلافت برگزیند.

    امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام حتی در اواخر حکومت خود و اندکی قبل از شهادتش با این که از کوفیان دل‌‏آزرده بود و آنها از فرمانش سرپیچی می‏‌کردند، در عین حال، آنها را از همه مسلمانان برتر و برگزیده‌‏تر می‏‌خواند (غارات ، ج2 ، ص625). در واقع حضرت برترین انتخاب را کرد و برترین مکان را از نظر جغرافیایی با بهترین مردم از لحاظ دلاوری و سابقه اسلام و اشتهار به صلاح و درستی برگزیده بود. به احتمال زیاد، همین عوامل بود که امام حسین علیه‌‏السلام از تمام عالم اسلام، کوفه را برای قیام خود انتخاب کرد.

    منبع: فارس